- مجید حیدری چروده
- یادداشت
- بازدید: 1441
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
یادداشتی از مجید حیدری چروده، جامعه شناس و عضو شورای استان حزب کارگزاران سازندگی ایران-خراسان رضوی:
1️⃣ دیروز دوم خرداد بود. 22 سال پیش من 31 سالم بود. دانشجوی ترم آخر پژوهشگری اجتماعی دانشگاه فردوسی، خواننده پروپا قرص مجله وزین کیان، غوطهور در اندیشههای عالمانه دکتر سروش، عاصی از بیعدالتیهای خصولتی شدن اقتصاد، آزرده از سختگیریهای سیاسی علیه اندیشمندان. هوادار و هواخواه آزادی سیاسی و عدالت اقتصادی.
2️⃣ خاتمی برای من نماد آزادی و حرمت اندیشه بود از زبان ما سخن می گفت. همه آنچه را که نداشتیم و آرزو میکردیم او بر زبان آورد. از شادی در پوست نمیگنجیدم.
یکسال بعد وقتی آقای کرباسچی شهردار تهران را محاکمه میکردند ناراحت بودم و پیگیر اخبار. اما نه به چشم عضوی از ائتلاف سیاسی که آرای سبد اصلاحات را در انتخابات 76 سنگینتر کرد.
3️⃣ دو سال بعد در انتخابات مجلس 78 ما اصلاحطلبان چنان سرمست حمایت شگفت انگیز بدنه اجتماعی شدیم که به آقای هاشمی که در انتخابات مجلس نفر سیام شد لقب آغاسی دادیم و سرمست پیروزی انتخاباتی مجلس شدیم و بعدها اسمش را گذاشتیم عالیجناب سرخپوش و مقالات و طنزها را دست به دست مبادله میکردیم. حالا دیگر به خیال خودمان جبهه فراگیری داشتیم و ایران را مال همه ایرانیان میدانستیم.
4️⃣ ما قدر یاران سیاسی خودمان را ندانستیم و غافل از تبعات منفی این جدایی در متن آن زمانه تا بدانجا پیش رفتیم که پس از 8 سال در انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری، نتوانستیم با هم کنار بیاییم و حول سه کاندیدا (هاشمی و کروبی و معین جمعا با حدود 15 میلیون رای) انتخابات را به دور دوم کشاندیم و مابقی ماجرا پیروزی آقای احمدی نژاد بر هاشمی در دور دوم و... .
5️⃣ دیروز داشتم به این فکر میکردم چرا منی که به حساب خودم هم تحصیلکرده بودم و اهل مطالعه و نقد و هم علاقهمند به فعالیت سیاسی تشکیلاتی چرا اینقدر هیجان زده بودم و دوراندیشی نکردم؟ چرا برای هیجانزدایی از فضای سیاسی کاری نکردم؟ چرا گوشهایم نمیشنید آنچه را که باید میشنید و دهانم نمیگفت آنچه را که باید میگفت.
وقتی به حال و روز دوستان کم و بیش همسن و سال آن روزهایم نگاه میکنم می ینم این فقط من نبودم که هیجانزده بودم. «ما بیشمار بودیم».
6️⃣ در اینجا اصلا و ابدا قصد تبرئه قصور خودم رو ندارم. منتهی میخواهم از منظر جامعهشناسی به این سوال پاسخ بدهم که چرا ما با آنهمه تنوع سن و سال، سواد و رشته تحصیلی، مذهب و قومیت، شغل و جنیست، از حیث هیجانزدگی سیاسی شبیه هم رفتار می ردیم. کدام بخش از وجود این مای بیشمار محصول یک کارخانه واحد بود؟
7️⃣ پاسخ برای من بر اساس پژوهشها، تجربیات و تاملاتی که در حوزه جامعهشناسی و آموزش و پرورش داشتهام روشن است: کارخانه نهاد تعلیم و تربیت که ما را محصولات متفکر و اندیشهورز تربیت نکرد. ما کاریکاتوروار تربیت شدیم بخش احساسات و هیجانات و عواطف ما به طرز شگفتانگیزی بیشتر از بخش آگاهی و تفکر رشد کرده بود.
8️⃣ حالا در غیاب آموزش و پرورش باید نیم قرن بگذرد تا منی که به اصطلاح از خروجیهای نسبتا خوب این نظام تعلیم و تربیت بودم در 53 سالگی به این نتیجه برسم که کاش عصبانیتها و فریادهای آقای خاتمی را میدیدم و دوراندیشیها و تغییرات آقای هاشمی را میفهمیدم، تا دشواریهای مسیر آقای روحانی را در کنار فرصتسوزیهای او ببینم تا به رفتار اصلاحطلبانه آقای رییسی را در قوه قضاییه قدر بدانم و به آن امیدوار باشم.
9️⃣ آیا کاری که 53 سالههای دردکشیده و فهیم آن زمان نتوانستند با ما نسل پایینیها بکنند، ما میتوانیم با نسلهای بعدیمان انجام بدهیم؟ این روزها که درگیر خوانش جمعی عمیق کتاب مقاومت شکننده جان فوران هستم تبیین تکرار تاریخ را در این سرزمین بیشتر میفهمم و به خوبی متوجه سهم عظیم و بنیادین آموزش و پرورش در سرنوشت جامعهمان هستم.
🔟 ذکر این خاطره غمانگیز هم بد نیست. یکبار به یاری دوست عزیز از دست رفتهمان مرحوم سعید افقهی فریمانی (از آن نمایندههای فهیم و اهل تامل مجلس ششم) یک وقت کوتاه از وزیر آموزش و پرورش دولت یازدهم آقای دانشآشتیانی گرفتیم و حدود 45 دقیقه تحلیل ساختاری کوتاهی از نحوه برون رفت از وضعیت ناکارآمد فعلی نظام آموزش و پرورش دادیم. کاری به درست و غلط بودن راهکار پیشنهادیمان ندارم منتهی پاسخ آقای وزیر تا مغز استخوانم را سوزاند: ببینید این راهکاری که شما نشان میدهید خیلی خوب است منتهی مدت زمان زیادی میطلبد تا موثر واقع بشود!
✳️باز هم همان حکایت همیشگی تصور دوستان ما این است که نظام به مثابه یک ماشین است که در حال حرکت باید تعمیرش بکنیم. کو گوش شنوا و چشم بینایی که به فریادها و تابلوها خطر سقوط در دره توجه کند.
و الان به قول نیما
خانهام ابری است
یکسره روی زمین ابری است با آن، ابر بارانش گرفته است