- اخبار حزب
- بازدید: 177
این مردمان بیفرهنگ!
این مردمان بیفرهنگ!
یادداشت حسن رضاییبحرآباد، جامعهشناس و عضو شورای استان حزب کارگزاران سازندگی ایران- خراسان رضوی در روزنامه سازندگی
شاید مناسب باشد که به مناسبت روز فرهنگ عمومی به یک اشتباه رایج درباره فرهنگ که در ذهن اکثریت مردم وجود دارد، اشاره کنیم: اصطلاحاتی مانند "با فرهنگ" و " بیفرهنگ" یا جملاتی مانند "فلانی فرهنگش بالاست" و "این مردمان فرهنگ پایینی دارند" از نظر دانش جامعهشناسی اشتباه هستند. در جامعه شناسی هر آنچه که بر اثر زندگی تعدادی از انسانها در کنار هم به وجود آمده باشد را فرهنگ میگویند. برای اینکه این معنا را بهتر متوجه شوید یک موقعیت فرضی را تصور کنید: تعدادی از انسانها را در نظر بگیرید که به صورت انفرادی و جداجدا و بدون اینکه با کس دیگری در ارتباط باشند در مناطق مختلف یک سرزمین زندگی میکنند. هر یک از آنها خود را با محیط تطبیق داده غذا و امنیت خود را تامین میکند و به طریقی روزگار میگذراند اما با هیچ کس دیگر ارتباطی ندارد. چنین فردی را میتوان به معنای واقعی "بی فرهنگ" نامید؛ چراکه فرهنگ حاصل زندگی جمعی انسانهاست. وقتی این افراد در یک جا جمع شوند و با هم ارتباط بگیرند آنگاه بر اثر این ارتباط مستمر میان آنها آداب و رسوم و مقررات و ارزشهایی پدید میآید که به آن فرهنگ میگویند و به کار سامان بخشیدن و نظم دادن به زندگی جمعی آنها میآید و هر یک از آنها در طول رشد خود این مقررات و ارزشها را فرا میگیرند و به کار میبندند تا بتوانند با دیگران زندگی کنند و در جمع آنها پذیرفته شوند. این سادهترین تعریف فرهنگ است.
بنابراین هیچ گروهی از انسانها را در روی کره زمین نمیتوان یافت که "بیفرهنگ" باشند. همچنین فرهنگها رتبهبندی نیز ندارند و نمیتوان از "فرهنگ بالا" و "فرهنگ پایین" سخن گفت. پس چگونه میتوان فرهنگهای جوامع مختلف را با یکدیگر مقایسه کرد؟ از طریق کارکرد آنها. یعنی چه؟ یعنی ببینیم که هر یک از آن فرهنگها چقدر با اهدافی که مدنظر داریم تناسب و هماهنگی دارند.
مثلاً فرض کنید که یک گروه از انسانها هدف و ارزش غایی جامعه خود را سعادت و پاداش اخروی و گسترش عقاید دینیشان میدانند، آنگاه باید عناصر فرهنگی موجود در میان آنها را (مثل رفتارها و کنشها، هنجارها و شیوههای عمل، ارزشها و ...) از حيث تناسب با این هدف و اینکه این شیوهها آنان را به این اهداف میرساند یا خیر بررسی کرد. یا گروهی دیگر را در نظر بگیرید که هدف خود را رشد و توسعه دنیوی و پیشرفت در امور مادی و تکنولوژیک و افزایش ثروت و رفاه میدانند. با یک گروه دیگر ممکن است هدف خود را گسترش عدالت و همزیستی برابر میان انسانها تعریف کنند... و به همین ترتیب اهداف و ارزشهای دیگر.
ارزش فرهنگی و شیوههای عملی که به دنبال آن میآید متناسب برای رسیدن به یک جامعه پیشرفته مادی و ثروتمند نیست چراکه برای رسیدن به آن هدف باید هر یک از اعضای جامعه با حداکثر توان خود کار کرده و تولید و ذخیره ثروت فردی کند. اما البته این ارزش فرهنگی ( قناعت و تقدیرگرایی) میتواند به کاهش رقابتها، تنشها، جنگها و درگیریهای مادی در یک جامعه و افزایش مدارا و آرامش در آن کمک کند.
به همین شیوه میتوان تکتک عناصر فرهنگی جوامع گوناگون را بررسی و آنها را از نظر تناسب با اهداف مورد قبول آن جامعه ارزیابی و نقد کرد. ولی در عین حال به راحتی نیز نمیتوان گفت که کدام هدفها بیشتر به سعادت انسانها میانجامد. آیا زندگی در یک جامعه پیشرفته باعث سعادت است یا یک جامعه آرام و کم تنش ولو با ثروت کم و یا یک جامعه عادلانه و برابر؟
در دنیای امروز از نظر تحقق هر کدام از این اهداف میتوان کشورهایی را یافت و جوامعی را مثال زد؛ هم جوامعی که هدف خود را توسعه و پیشرفت روزافزون تعیین کردهاند (مانند آمریکا و ژاپن) هم آنان که به کم شدن فاصلههای طبقاتی و افزایش برابری توجه دارند اگرچه سرعت رشد و توسعه آنها را کاهش دهد (از جمله دولتهای رفاه مانند کشورهای اسکاندیناوی)، هم جوامعی که بر مبنای اهداف و ارزشهایی مثل شادکامی و پذیرش و آرامش دنیوی شکل گرفتهاند (مثل برخی از کشورهای آسیای مرکزی و شبه قاره هند) همچنین جوامع و حکومتهایی که گسترش نظام عقاید، ایدئولوژی و حیات دینی را به عنوان هدف خود برگزیدهاند.
به نظر میرسد که فرهنگ فعلی جامعه ایرانی بر مبنای ترکیبی از این اهداف و ارزشهای غایی گوناگون شکل گرفته و البته از همین منظر دارای نقاط قوت و کاستیهایی است که باید در فرصتهای دیگری به بررسی و نقد آن پرداخت.