- اخبار حزب
- بازدید: 1081
مشروطهی زنان
سیاُمین جلسه از سلسله جلسات دیالوگ عصر پنجشنبه تحت عنوان «مشروطه زنان» به همت کانون جوانان حزب کارگزاران سازندگی ایران-خراسان رضوی در محل دفتر مرکزی حزب استان در مشهد، برگزار گردید. در این نشست که هدف از آن گفتگویی پیرامون نقش زنان در جنبش مشروطه بود؛ جمعی از اعضا و هواداران حزب و علاقهمندان به حوزه زنان گردهم آمدند.
در این نشست محدثه جزائی، پژوهشگر سیاسی تاریخ مشروطه اظهار کرد:
پیش از ورود به بحث بایستی به تبیین نکاتی بپردازدم. مشروطیت، یک جنبش به شمار نمیآید؛ چنانکه بسیاری آن را به کار میبرند. مشروطیت به واقع یک انقلاب تمام عیار بود؛ انقلابی که تمام ساختارهای سنتی جامعه ایران را دگرگون کرد و پرسشهایی را مطرح ساخت که همچنان از پاسخگویی به آنها درماندهایم. اگر در 150 سال گذشته بتوان یک نقطه عطف برای تاریخ تحولات ایران بیان کرد که ایران را دوران مدرن و جدید فرستاده است، بایستی به انقلاب مشروطه اشاره کرد. اما در طی انقلاب مشروطه، چه رخ داد؟
اساسا در یک بحث تاریخی میتوان دو نوع نگاه را ارائه کرد. نخست، نگاه سنتی به تاریخ است که در آن همانند رستمالتواریخ یا ناسخالتواریخ که بیشتر برمسئله تحولات سیاسی و آمد و رفت پادشاهان و دولتها نظر دارد. در این نگاه، آنچه اهمیت دارد، ارائه حوادث و وقایع به شیوه خطی است. این یک روایت رسمی از تاریخ است که تاریخنگاران ایرانی در برخورد با مشروطیت، از سود میجویند. از این نظرگاه، علت رخدادن انقلاب مشروطه در گرو فلکشدن سه تاجر قند و سپس کشتهشدن یک طلبه که اعتراض علما را به همراه داشت و در اثر یک تقارن و تصادف تاریخی، انقلاب مشروطه رخ داد.
اما در نگاه مدرن به تاریخ، این ارائه خطی مورد تردید قرار میگیرد و تلاش بر آن است که با فاصلهگرفتن از روایت رسمی و گروههای اکثریت، به صداهای نشنیده و اقلیت در دل حوادث گوش داده و کانون روایت خویش را بر مبنای آن استوار سازند. در این نگاه، به موارد کم اهمیتتری چون شعر روزنامه و مکاتبات مجلس در مثل، رسیدگی میشود تا آن زوایا و خفایای تاریخ به چنگ آید.
اگر بخواهیم از نگاه تاریخنگاری سنتی و رسمی به پرسش اصلی برنامه بپردازیم، بایستی بگوییم که انقلاب مشروطه یک انقلاب «مردانه» بود؛ چرا که سردمداران آن مرد بودند و مردان نیز به روایت آن میپرداختند. اکنون نیز به تاریخپژوهان ایرانی نگاه کنیم، دریافته میشود که بیش از 80 درصد آنان را مردان تشکیل میدهند و آنان نمیتوانند از نگاه یک زن به روایت تاریخ بپردازند. اما روایت جدید از تاریخ، به دنبال آن است که صداهای نشنیده را پررنگتر کند تا به سوالات دیگری پاسخ دهد.
مهمترین مسئله انقلاب مشروطیت، ورود مفاهیم نوین و جدید به ایران بود. تا پیش از آن، همه مردم رعیت محسوب میشده و پادشاه نقش پدر را ایفا میکرد. اما انقلاب مشروطیت در برخورد با غرب چنین پندارهای در میان مردم ایجاد کرد که پادشاه، نقش پدر مردم را ایفا نمیکند بلکه او از جانب ما برای تمشیت امور سیاسی، نمایندگی دارد.
خانم نجمآبادی در کتاب دختران قوچان با استفاده از این مفاهیم جدید، به ارائه حکایت دختران قوچان میپردازد؛ روایتی که به سبب نقش زنان در آن با زیرکی انتخاب شده است و نویسنده این کتاب نشان میدهد که چگونه حکایت دختران قوچان، مجلس و عدلیه تازه تاسیس را به زیر سوال میبرد. و سپس با همین حکایت، تاریخنگاری مردانه را به زیر سوال میبرد.
حکایت دختران قوچان از این قرار است که در قوچان، قحطی روی میدهد و بر اثر تنگی معیشت، مردم قوچان برای پرداخت خراج به والی، در تنگی و حرج قرار میگیرند. والی قوچان، در برابر ناتوانی مردم در پرداخت خراج، به آنان پیشنهاد میدهد که زنان و دختران خود را بفروشند تا بتوانند خراج خود را به والی بپردازند. در نتیجه تعدادی از مردان قوچانی، دختران خود را به قبیله ترکمن شمال خراسان میفروشند. تعداد این دختران و زنان هیچ پیدا نیست و نویسنده نیز در سرتاسر کتاب این مسئله را تکرار میکند؛ چرا که در روایت مدرن از تاریخ، امکان دستیافتن به تمامی حقیقت ممکن نیست، چرا که واقعه تاریخی رخ داده و تمام شده است. تنها در این مدل از روایت میتوان به آن نزدیک شد.
این اتفاق یک حرکت تمثیلی و استعاری را در میان همه ایرانیان ایجاد کرد. در حقیقت این مسئله که دخترانی ایرانی اکنون در فاحشهخانهها مشغول به کار هستند و یا اینکه نگاه ایرانیان را به سرزمینهایی وا داشت که تا چند دهه پیش جزئی از ایران بودند اما اکنون در تسخیر روسیه تزاری قرار دارد، خوی ایرانیت را در میان ایرانیان به غلیان درآورد. آزادیخواهان نیز از این حکایت سود جستند و پادشاه را در کانون انتقادات خویش قرار دادند که مگر این دختران، جزئی از فرزندان تو نبود که چنین سرنوشتی برای آنان رقم خورده است؟ چگونه میتوان از ناموس ملی خود دفاع کرد؟ در واقع، با استفاده از مسئله جنسیت، آزادیخواهان به جنگ با استبداد رفتند که از قضا پیروز شدند.
اما این مسئله پس از پیروزی نیز تداوم پیدا کرد و مردم به دنبال عدالتخانه بودند. از نظر بسیاری، انقلاب مشروطه یک رخداد بود که در دوران پادشاه ضعیفی چون مظفرالدینشاه رخ داد. در این دوره بسیاری بیان کردهاند که ایرانیان درک درستی از مشروطیت نداشتند. مساوات را عدالت میدانستند و حریت را به معنای آزادی میگرفتند و در نظرشان مفهوم بدیعی به میان آورده نشده و صرفا ظاهر آن دچار تغییر شده است. برای آنها بسیار سخت بود که مفاهیم جدیدی چون آزادی، استقلال و عدالت را درک کنند؛ چون که ابزار جدیدی برای درک این مفاهیم مدرن را در اختیار نداشتند و صرفا شبنامهها و سفرنامهها در دسترس آنان قرار داشت. اما با این وجود توانستند که نهادهای مهم تاثیرگذاری نظیر مجلس شورای ملی و عدالتخانه را تاسیس کنند. در این عدالتخانه برای اولینبار در تاریخ ایران، یک والی به طور برابر در کنار یک رعیت قوچانی در محضر قانون قرار میگیرد و به شرح ما وقع میپردازد.
در مجلس شورای ملی نیز در خصوص دختران قوچان بحث در میگیرد که با ناموس ملی برباد رفته چه باید کرد؟ چگونه میتوان این مسئله را پس از گذشت دو سال جبران کرد؟ خیلیها در غم حکایت این دختران گریه کردند و علما نیز برایشان روضه میخواندند. برخی بیان کردند که بایستی با ابزار جنگ دست به بازگشت این دختران زد اما پس از آن این مسئله مطرح شد که این دختران از دست رفته، در صورت بازگشت آن چه فایدهای خواهند داشت؟ بسیاری از آنان در صورت بازگشت مایه ننگ خانوادها محسوب خواهند شد و حتی احتمال قتل آنان از سوی خانوادهشان وجود دارد.
اما آنقدر این مباحث کشدار و بینتیجه میگردد که از سوی وکلا و وزرا رها گشته و به فراموشی سپرده میشود. در اینجا خانم نجمآبادی بیان میکند که شاید فراموششدن دختران قوچان در آن دوره به سبب مسائل و گرفتاریها، تا حدودی قابل توجیه و پذیرش باشد اما اکنون نیز مشاهده میشود که تاریخنگاران بیشتر به مسائل مردانه میپردازند و در نتیجه ما نیز دست به فراموشی دختران قوچان زدهایم.
ایشان چنین بیان میکند که نمیتوان هیچ جنبش و یا انقلابی را متصور شد که در آن زنان ایفای نقش نکرده باشند. نمیتوان خط بارزی میان زنان و مردان در دل این تحولاتی اجتماعی قائل شد و بیان کرد که این انقلاب یا حرکت اجتماعی از یک جنسیت خاص برخوردار است. اما من به مطالب خانم نجمآبادی دو نقد عمده دارم؛ نخست آنکه او نیز همانند تاریخنگاران مرد، به زنان به مثابه ابژه نگاه میکند و بیان میدارد. در صورتی که زمان بازگشت مطفرالدین شاه از ییلاق، مردمی که خواهان تاسیس عدالتخانه بودند، مقابل مسیر عبور شاه تجمع کرده بودند و در آن جا این مسئله پیش آمده بود که چه کسی این خواسته را به شاه بیان کند که در آن جمع، یک زن این خواسته را به گوش شاه میرساند. یا حتی در نبردهای منتهی به فتح تهران نیز زنان حضور داشتند و با اینکه از سوی مردان به آنان در مورد مخاطرات جنگ انذار داده میشد اما در میان کشتهشدگان، حدود 20 زن پیدا شد که با لباس مبدل به رزم پرداخته بودند. مسئله اساسی دیگر آن است که عمده توجه تاریخنگاران به مسئله زنان در دوران مشروطه متوجه زنانی است که به واسطه شرافت یا ازدواج با شاهزادگان یا پادشاه و یا متمولبودن و برخورداری از ثروت، نقش تعیینکنندگی بیشتری در مناسبات سیاسی وقت داشتند اما توجهی به زنانی که دختران خود را به مدارس جهت تحصیل علم میفرستادند و یا آنها که از درون خانهها برای تغییر صورتبندیهای جامعه سنتی ما مشغول کوشش بودند، توجهی نمیشود.
تلقی اکنون جامعه از سخنان زنان آن است که چندان مباحث جدی و مهمی در آنها جریان پیدا نمیکند و توجه جامعه بیشستر معطوف به مرد است، به نحوی که حتی سخنان مهمل آنان نیز جدی تلقی میشود. اگر اکنون چنین تصوری حاکم است، بایستی به این مسئله توجه شود که زنان عصر مشروطه چه رنجی را برای نوشتن گزارش به روزنامههای وقت تحمل میکردند. خواستههای آن روزگار زنان با خواستههای زمانه فعلی ما چندان تفاوتی ندارد؛ زنان مشروطه نیز خواهان اشتغال و حقوق برابر با مردان بودند اما با یک تمایز آشکار و آن هم اینکه زنان مشروطه یک خواسته روشن و مشترک داشتند، حق تحصیل. زنان مشروطه معتقد بودند که با آگاهشدن زنان در اثر تحصیل میتوانند به استیفای حقوق خود بپردازند. آنقدر بر این خواسته خود پافشاری کردند که در آخر منجر به تاسیس مدارس زنانه شد. زنانی که فارغالتحصیل شدند نیز دست به تاسیس مدارس زدند. اگر اکنون مشاهده میشود که زنان در تحصیل علوم از مردان پیشی گرفتهاند و سعی دارند که علوم مختلف را در کنار یکدیگر فرا بگیرند، به قدر مسلم این مسئله از نتایج انقلاب مشروطه است. من معتقدم که زنان در انقلاب مشروطه یک هدف مشترک ومشخص داشتند و آن هم حق تحصیل بود که توانستند که به تمام و کمال به ایدهآلهای خود در این زمینه دست پیدا کنند. آنها با در نظر گرفتن امکاناتی که در اختیار داشتند، بسیار فراتر از زمانه خود عمل کردند و با توجه به مقتضیات زمانه خود، پرسشهایی مطرح ساختند که همچنان توانایی پاسخگویی به آنان را نداریم.
در نتیجه باید بیان کرد که انقلاب مشروطه زنانه نبود و اما مردانه هم نبود؛ به این دلیل که جمع همه تلاشهای افراد یک جامعه اعم از زن و مرد، یک تحول اجتماعی را رقم میزند. در زمان مشروطه از اینکه چگونه شبنامه تکثیر میشدند سخنی به میان نیامده است؛ چرا که آنها به دست زنان بازنگارش میشده و از نظر آنها نوشتن زن فضیلتی نبود که به آن افتخار کنند. آنها معتقد بودند که اگر زن نوشتن یاد بگیرد، اقدام به نامهپراکنی میکند و برای دیگران نامههای عاشقانه مینویسد. زنان عصر مشروطه اطز پستوهای خانه خارج نشدند اما اثر تعیینکننده خود را بر روی مردان میداندار مشروطه گذاشتند. زنان عصر مشروطه از مشکلات عدیده و به مراتب سختتری نسبت به ما برخوردار بودند، آنها دچار فقر بهداشت و آموزش و غیره بودند اما با این حال اثر مهمی بر دگرگونیهای صورتبندی اجتماعی ایران گذاشتند و باید قدردان آنها بود.
یک قاعده کلی در ایران تاریخی وجود دارد که هرگاه قدرت دولت مرکزی افزایش یابد و قدرت در مرکز تجمیع یابد، جنبشهای اجتماعی ضعیف و ناتوان میگردند. انقلاب مشروطه نیز از این قاعده مستثنا نیست و در دوران شاه ضعیفی چون مظفرالدین شاه امکان طرح مطالبات به طور اعم و مطالبات زنان به طور اخص فراهم شد. در آن دوران ایرانیان با مطالبات فراوانی روبهرو بودند که نمیدانستند چگونه باید با آنان برخورد کرد. از یک سو مفاهیم نوین و جدیدی که درکی از آنان نداشتند و از سوی دیگر عقبماندگیهای تکنولوژیک و فناورانه در ایران بسیار بود و حتی راههای مناسب برای رفتوآمد وجود نداشت. در این بین زنان در دوران مشروطه نقش مهمی داشتند و حتی در زمانی که شاه به شرافت خویش جهت تاسیس مجلس شورای ملی سوگند یاد کرده بود؛ زنان بیان کردند که تا زمانی که تاسیس مجلس را به عینه نبینند، به خانه خود نخواهند رفت. پس از شکلگیری مجلس، به سبب آنکه در ایران، تجربه نهادسازی وجود نداشته و از سویی نیرها متفرق بوده و خواستههای فراوان و انباشتشدهای وجود داشته؛ این مجلس چندان عمر نکرد و در آن مدت نیز آنقدر مباحث کشدار و طولانی شده بود که مردم از این وضع ملول و خسته شده بودند. کسروی در کتاب خود روایت میکند که مردم در ابتدای تاسیس مجلس خواستار آن بودند که بربری دوبرابر و کباب سه برابر شود. زنان نیز تصور میکردند که به قوریت قانونی در لغو تعدد زوجات تصویب خواهد شد که هر چند این خواسته سنتی بود اما از این مسئله زنان بسیار رنج دیده بودند.
به هر تقدیر، به تن این قوانین و خواستهها جامه عمل پوشانده نشد و حتی قانون مرتبط با دبستان دخترانه نیز دو سال بعد از آن تصویب شد. در نتیجه حوادثی که رخ داد، قشر روشنفکران ایرانی و حتی تمام جامعه دچار سرخوردگی شد و در نتیجه روشنفکران ایرانی در لاک دفاعی فرو رفتند. اما این مسئله در دوران احمدشاه منقلب میشود و ما شاهد فعالیت پرشمار زنان ایرانی هستیم. در آن دوران 39 روزنامه با عناوین زنانه منتشر میشد که در قیاس با زمانه کنونی رقمی تاملبرانگیز است. زنان آن دوره مباحث فمنیستی بهروز را مطرح میساختند و اساسا به ناتوانی خود باورمند نبودند. اما این روند در دوره پهلوی اول تحت تاثیر استبداد رضاشاه و تمرکز قدرت در مرکز، با انفعال و خاموشی روبهرو شد. سپس در دوران پهلوی دوم، از سال 1320 تا 1332 دوباره جریان فمنیستی در ایران قدرت خود را بازیافت اما پس از کودتا در محاقی نسبتا طولانی فرو رفت تا اینکه در سال 56 و پیش از انقلاب، شاهد حضور پررنگ زنان در اعتراضات خیابانی بودیم.
من معتقدم که هر گاه زنان احساس کنند در مطالبه یک خواسته، مردان توانایی انجام آن را نداشته باشند و به نحوی عرصه مطالبهگری متروک شود، خود قدم به عرصه گذاشته و از قضا بهتر از مردان نیز اقدام میکنند. کما اینکه در ابتدای انقلاب مشروطه، در کرمان زمانی که مردان از ترس والی فرار کرده بودند و ماموران حکومتی برای دستگیری امام جمعه و اعدام او آمدند، این زنان بودند که دست به اعتراض و عصیان زدند.
نمیتوان تاثیر غرب را در ورود مفاهیم جدید به ایران نادیده گرفت. این گزاره که ورود این مفاهیم نو به ایران در زمن مشروطیت خودجوش بوده به هیچ وجه قابل باور نیست. عباس میرزا برای اولین بار این پرسش را با خود بیان کرد که عقبافتادگی ایران از غرب ریشه در چه دارد و گروهی را برای شناسایی تحولات رخداده در اروپا ارسال کرد. مسئله زنان نیز برای این گروههای بازدیدکنندگان جالب توجه است و در حقیقت، مطالبات زنان در دوره مشروطه بر پایه موج اول جنبشهای زنان در اروپا پایهگذاری شد و به نحوی زنان ایرانی از این خواستهها آگاه بودند. به نظر من، زنان ایرانی با تحمل بیشتری نسبت به زنان اروپایی توانستند خواستههای خود را مطرح کنند؛ چرا که جنبش فمنیستی در اروپا پس از موج اول صنعتیشدن و نیاز به نیروی کار ارزان مطرح شد. اما شرایط زنان ایرانی به مراتب سختتر بوده و آنان بیشتر از زنان اروپایی با تار و پود مستحکم جامعه سنتی دستوپنجه نرم کردند. بعد دیگر بایستی به اثرگذاری رنج تاریخی برزنان نیز اشاره کرد. یک تحقیق مستقل نشان داده است که چه مقدار رسم تریاک خوردن و خودکشی کردن در میان زنان دوره قاجار مرسوم بوده است؛ زنانی که فشار روانی بر خود در اثر ستمهای اجتماعی را با خودکشی رفع میکردند.
مسئله اساسی در مورد انقلاب مشروطه آن است که این انقلاب دموکراتیک و پر از مفاهیم پیچیده در یک جامه بسیط و سنتی رخ داد. در حقیقت بسیاری از مفاهیمی که در جامعه ایرانی به یکباره و بر اثر انقلاب وارد شد، در اروپا دورهای سیصدساله طی کرد و با فرایندهای پیچیده و آزمون و خطا، به رشد و بالندگی رسید. یحیی دولتآبادی ذکر میکند که هنگام رساندن خواستههای متحصنین به دربار، سفیر عثمانی با دیدن این خواستهها بیان کرد که این درخواستها همه شخصی و خلاف خیر عمومی است و در نتیجه دولتآبادی خود خواسته تاسیس عدالتخانه یا دارالشورا را در انتهای آن اضافه کرد. جنبش زنان در اروپا نیز در طی دهههای طولانی و فرایندهای پیچیده شکل گرفت و راههایی را گذرانده که خاصه اروپا است. این مسئله اکنون نیز قابل لمس است و بایستی توجه داشت که بسیاری از مفاهیم نیازمند زمانهای طولانی هستند تا به طور کامل به رشد و بلوغ لازم دست پیدا کنند.
ویژگی جامعه ایرانی که آن را نسبت به بافتار اجتماعی اروپا متمایز میسازد، مسئله ادعای شرعی بودن اسلام است که چنین مدعایی در الهیات مسیحی وجود ندارد. در حقیقت مسئله اساسی در دوران مشروطه آن است که قانون موضوعی و شرع دچار یک تناقض بزرگ عقیدتی در میان جامعه ایرانی شد. چنین تلقی میشد که قصد بر آن است که حرام خدا حلال و حال خدا حرم گردد؟ در حقیقت، جامعه ایرانی یک جامعه سنتی و مذهبی بوده و همچنان نیز هست. از قضا پایه هرچه که در مشروطه گذاشته شد، کج نهاده شد؛ چرا که با الزامات آن مفاهیم آشنایی وجود نداشته است. ایرانیان درکی از انتخابات و مجلس و رایدادن نداشتند، نه عامه مردم و نه روشنفکران آنها. پس از آن نیز تلاشی برای اصلاح پایهها صورت نگرفت و سوار بر آن توده خشتی کج به بالا آمدهایم. این است که اکنون نسبت به پارلمانتاریسم و خروجیهای آن تردید داریم. مسئله اساسی آن است که تلاشی برای اصلاح این ساختارها و فهم درست پایهها صورت نگرفت.
در واقع نمیتوان در جنبشهای اجتماعی تقدم و تاخر در نظر گرفت و بیان کرد که این حادثه بر آن حادثه مقدم است اما میتوان از نقطه عطف در جنبشهای اجتماعی سخن گفت. به نظر میرسد که جنبش تحریم تنباکو بسیار در بیداری زنان موثر بود. زنان در این واقعه دریافتند که میتوانند دست به عصیان علیه مردان حتی اگر سلطان باشد بزنند. پس از این مسئله، بسیاری از تاریخنگاران از مسئله شوریدن زنان علیه مردانشان یاد کردند. در واقع در دل جنبش مشروطیت، زنان دریافتند که از حق و حقوق برخوردارند و بایستی در زاستای مطالبه آنان بکوشند. در سخنرانی افتتاحیه تمامی مدارس دخترانه چنین بیان شده است که خدا را شکر که فهمیدیم ناقصالعقل نیستیم و دختر نیز مانند پسر تربیتپذیر است. اما این نقطههای عطف اندک هستند و به واقع هرگاه قدرت دولت مرکزی افزایش یافت، جنبش زنان نیز به محاق رفت، چرا که هر کسی صیانت نفس و بقا را به هر مسئله دیگری ترجیح میدهد. قابل مشاهده است که از سالهای 20 تا 32، زمانی که شالوده قدرت محمدرضا شاه هنوز استحکام نیافته است، تا چه میزان زنان در عرصه قدرت حضور داشتند و مشغول به فعالیت بودند. اما پس از سال 32، این جنبش در چنان انفعالی به سر رفت که قابل قیاس نیست.
مسئله بعدی آن است که بایستی روایتهای مدرن را از روایتهای مذهبی جدا کرد. در حقیقت، روایتهای مذهبی در 1400 سال پیش و در یک جامعه عرب بیان شده است که میتواند با مولفهها و صورتبندیهای اجتماعی آن جامعه همخوانی داشته باشد. یا حتی ممکن است که جعل شده باشد و باورهای یک فرد دیگری باشد که همچنان در لفافه حدیث ائمه و اولیا استمرار یافته باشد. از نظر من مذهب برای ایجاد آرامش افراد آمده است. به نظر من بایسیت هستههای موارد مدرن و مذهبی را از یکدیگر جدا کرد و از بحث در حوزه دینی خارج شد. بایستی حقوق خود را از قانون و حکومت درخواست کرد و نه از دل دین که در درون بحثهای دروندینی قرار بگیریم.