- اخبار حزب
- بازدید: 1014
سهم من از خزر
بیستونهمین جلسه از سلسله جلسات دیالوگ عصر پنجشنبه تحت عنوان «سهم من از خزر» به همت کانون جوانان حزب کارگزاران سازندگی ایران-خراسان رضوی در محل دفتر مرکزی حزب استان در مشهد، برگزار گردید. در این نشست که هدف از آن گفتگویی پیرامون رژیم حقوقی دریای خزر و جایگاه ایران در مذاکرات بود جمعی از اعضا و هواداران حزب و علاقهمندان به حوزه سیاستخارجه گردهم آمدند.
در این نشست دکتر محمدحسین حسینی، حقوقدان و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، اظهار کرد:
موضوع بحث ما دریاچه خزر است. این واژه بار حقوقی دارد و اینکه دریا بگوییم یا دریاچه کاملا متفاوت است. در ابتدا در مقدمه عرض کنم که بحث خزر یک بحث حقوقی است و اصلا بحث سیاسی نیست یعنی وقتی که بین چند کشور یک حقی اثبات شده است اما در ابعاد و میزان آن حق اختلاف وجود دارد؛ آن بحث حقوقی است. اما وقتی که اصولا یک طرف دعوا حقی را مدعی است و طرف دیگر آن حق را انکار میکند آن بحث سیاسی است. حال این تعریف خیلی دقیق نیست و از همین بابت ما باید این موضوع را با راهکارهای حقوقی حل کنیم و نهایتا اگر به توافق نرسیدیم به دیوان دادگستری بینالمللی مراجعه میکنیم. اما و صد البته اما مسائل حقوقی و روابط بینالملل کاملا تحت تاثیر مسائل سیاسی است. هر چقدر جوامع منسجمتر، پیشرفتهتر و بافرهنگتر هستند؛ کارکرد راهحلهای حقوقی در آنها بیشتر و قویتر است و هر چقدر نامنسجمتر و عقبماندهتر هستند و به پختگی و کمال نرسیدهاند؛ راهحلهای سیاسی در آنها کاربرد دارد. در همین جوامع داخلی هم شما میبینید که دو انسان متمدن دعوایشان نهایتا از طریق دادگستری حل میشود اما دو انسانی که به آن درجه از فرهنگ نرسیدهاند، میخواهند از طریق زور آن را حل کنند. همین چند سال گذشته عقب هر پیکانی یک چماق بود برای اینکه ممکن است این وسیله به عنوان راهحل اختلاف به کار بیاید اما امروز چرا این طور نیست؟ زیرا مردم متوجه شدهاند که این قضایا راهحل حقوقی دارد، نهادهای رفع اختلاف و دادگستری وجود دارد. جامعه بینالمللی هنوز در آن حد نیست که مسائل حقوقی صددرصد راهحلهای حقوقی داشته باشد برای اینکه اختلافات حقوقی از طریق زور حل میشود و تحت تاثیر مسائل سیاسی است و من اطمینان دارم که اگر مثلا پنجاه سال پیش بود و همین قضیه اتفاق میافتاد؛ یعنی شوروی فرو میپاشید قضیه ما به این شکل درنمیآمد چون مسائل سیاسی دنیا چیز دیگری میگوید. اما بحث ما این است که خزر قبلا چه شکلی بوده؛ یعنی قبل از این مقطع فروپاشی شوروی چطور بوده و بعد از فروپاشی شوروی چطور است؟ ما در قرن هجدهم یعنی در سالهای 1722 به بعد تا 1736 در این بازه زمانی چهار قرارداد با روسیه داریم. یعنی دویست سال مانده به تشکیل شوروی. در این چهار قرارداد بعضا متعرض دریای خزر هم شدهایم اما همیشه دست بالا در این قراردادها با ایران بوده است. چرا؟ به این دلیل که تمام سرزمینهایی که دریاچه را احاطه کردهاند؛ همه سرزمینهای ایران بوده. یا ایران تسلطی بر این سرزمینها داشته. بنابراین مثلا در این قراردادها ایران تعهد کرده است که به کشتیهایی که در دریای خزر آسیب میبینند کمک کند. یا بندرهای خودش را بر روی کشتیهای روسیه باز بگذارد و امکانات بندرهای خودش را به کشتیهای روسیه بدهد. همه جا صحبت از دریای ایران است یعنی ایران دست بالا دارد. میرسد به سال1813 و 1828 این دو تاریخ بسیار مهم است، یعنی قرارداد گلستان و قرارداد ترکمنچای و میدانید که قرارداد ترکمنچای به یک باره ورق را برگرداند. ایران تعهد کرد که اعدایی بر دریای خزر به عنوان استفاده نظامی نکند و عین عبارتی که در ماده هشت ترکمنچای گفته شده این است: دولت ایران حق استفاده بحریه نظامی از دریای خزر را ندارد و ایران از هر گونه فعالیت نظامی محروم شد اما معترض بر بقیه چیزها نشدند که آیا ایران حق استفاده کشتیرانی دارد؟ حق ماهیگیری دارد؟ ولی چون تثبیت کردند که ایران حق استفاده نظامی از دریا را ندارد این طور طلقی شد که ایران حق دارد ولی در واقع کسی خیلی در آن شرایط دنبال این نبود که حقی از دریای خزر بگیرد. چند اتفاق بد در قرارداد ترکمنچای رخ داد که یکی حق قضاوت کنسولی بود یا همین کاپیتولاسیون که حتی به علت همین قانون، برخی از ایرانیان خود را تابع روسیه میکردند تا حق قضاوت داشته باشند و جالب این جاست که بعدها انگلیسیها هم دارای این حق در ایران شدند و مدت مدیدی این حق در ایران وجود داشت که در شان مردم ایران نبود. شما وقتی میخواهید تاریخ معاصر ایران را مطالعه کنید یک باب نفوذ مداخلهجویانه غیرمشروع خارجی در ایران با همین قضیه شروع میشود و در نهایت نود سال این قضیه ادامه داشت. وقتی انقلاب اکتبر شد ما باخبر شدیم که روسها و انگلیسها چه خوابی برای ایران دیدند. میدانید که در سال 1907 ایران را به سه قسمت تقسیم کردند که منطقه جنوب مال انگلیسیها و شمال مال روسها و وسط هم بیطرف؛ نقشه هم دقیق بود. در 1915 آمدند این منطقه بیطرف را هم حذف کردند و کاملا شد دو قسمت، منطقه شمال برای روسیه و جنوب برای انگلیس. در 1916 یک نامهای وزیر امور خارجه روسیه آقای روتوشتوف به وزیرامور خارجه انگلیس نوشت که ما تصمیم گرفتیم سهممان را از ایران جدا کنیم و نظر شما چیست؟ وزیرامور خارجه انگلیس هم از بابت اطلاعی که به ایشان داده شده تشکر کردند و گفتند ما به سهم شما کاری نداریم و راحت باشید. این تقریبا اواخر1916 است و روسها آماده این هستند که سهم خود را بردارند که ناگهان انقلاب اکتبر مثل معاهدهای از سوی آسمان برای ایران نازل میشود و ایران را نجات میدهد. آقای دکتر اسلامی که شما بیشتر ایشان را در حوزه ادبیات میشناسید اما در پاریس حقوق بینالملل خواندند، میگویند که: استقلال ایران و تمامیت ارضی ایران به مویی رسیده بود اما آن مو قطع نشد و این انقلاب معاهدهای از سوی آسمان بود برای استقلال ایران و اصلا همه آن محاسبات و تواناییها و توافقات پشت پرده انگلیس و روسیه که پشت پرده انجام داده بودند از بین رفت و برعکس شد و آن طرفی که خودش مدعی شمال ایران بود حال حامی ایران شد و مقابل امپریالیسم انگلیس قرار گرفت. در راستای سیاست جدید بولشوییکها و حمایت از ایران و استقلال ملتهای ضعیف، قرارداد 1921 شکل گرفت. معاهده 1921 اولین کاری که کرد آن محرومیت ایران از فعالیت نظامی در دریای خزر را از بین برد و ایران دوباره به قبل از معاهده ترکمنچای برگشت و بر حق برابر دو کشور بر دریای خزر تاکید شد. اینکه گفته میشود سهم ایران پنجاه درصد بودغ این پنجاه لغت عامیانهای است و هرگز دریا تقسیم نشد. اما به موجب معاهده 1921 به صورت یک کاندومیون اداره میشد، کاندومیون یعنی مالکیت مشترک و مشاع یعنی همه مزایا و امکانات این دریاچه اعم از کشتیرانی و ماهیگیری و فعالیتهای نظامی و همه چیز بین دو کشور به طور مساوی بود و فقط یک ده مایل از ساحل هر کشور به عنوان منطقه انحصاری هر کشوری در نظر گرفته شده بود. یعنی ده مایل از ساحل ایران انحصارا متعلق به ایران است و روسها حق ورود به آن را ندارند و برعکس. روسها قبول داشتند که این دریا به طور مشاع و مشترک بین ایران و خودشان است؛ بنابراین در سال 1927 یک شرکت شیلات مشترکی بین ما و شوروی تاسیس شد که خاویار و امکانات ماهیگیری آن جا را صید کنیم و منافعش بین دو کشور تقسیم شود و پنجاه پنجاه بود و عمر این شرکت هم بیست و پنج سال بود. ادامه کارش بستگی به اراده ایران داشت، در سال 1952 ایران تمدید نکرد و آن شرکت منحل شد.
تا شد سال 1940 که در این سال یک توافق جامع و مانعی بین ایران و روسیه بسته شد که مفاد آن را به خاطر دارید این معاهده حرف اساسیاش این است که این دریا مشاع است بین دو کشور و هر دو کشور امتیازات یکسانی دارند و اصلا این طور نیست که بر اساس وسعت ساحل هر کشور تقسیمبندی انجام شده باشد و این شرایط تا 1991 به همین شکل است. تقریبا یعنی هر دو کشور بحثی در این زمینه ندارند و هر دو قائل هستند که منافع بین دو کشور برابر است. منتها دو نکته را در نظر داشته باشید که آن زمان نفت در دریای خزر به شکل امروزی اصلا نبود و آن چه مطرح بود خاویار بود و ماهیگیری آن. بنابراین خیلی متعرض این قضایا نشدند. مطلب دوم اینکه چون هر کسی به اندازه امکانات خودش بهرهبرداری میکرد، روسها خیلی بیشتر از ما بهرهبرداری میکردند چون امکانات بیشتر و سرمایه بیشتری داشتند. کما اینکه الان در بسیاری از میادین مشترک نفتی بین مثلا ایران و قطر همین الان قطریها بیشتر سود میکنند چون بیشتر سرمایهگذاری کردند. حالا همین اخیرا وزیر نفت گفتند که ما در آینده نزدیک بهرهبرداریمان به پنجاه پنجاه خواهد رسید. این برداشت اشتباه است که میگویند آن زمان بهرهبرداری یکسان بوده ولی به لحاظ حقوقی کسی هم تردیدی نداشته که دوتا کشور حق مشترک و مشاع بر این دریاچه دارند.
محمدرضاشاه پهلوی از زمانی که بر اوضاع مسلط شد یعنی از سال 1335 به بعد سعی کرد یک توازنی بین روسها و آمریکاییها ایجاد کند و روسها هم سعی نکردند که خیلی برای نظامی کردن این دریاچه مصر باشند زیرا ایران یک روابطی با آمریکا داشت و یک روابطی با روسها تنظییم میکرد در واقع سعی میکرد بالانس بکند. حالا این حرف ممکن است خیلی هم پذیرفته نباشد. شما قطعا در تحلیلها خواندهاید که شاه مطیع آمریکا بوده پس بنابراین اینکه بگوییم توازنی ایجاد میکرد خیلی حرف درستی نیست. شاه در اردوگاه آمریکا بود و دستنشانده آمریکا بود در این که تردیدی نیست؛ اما بعد از 28 مرداد یک توازنی بینشان ایجاد کند. کتابی است به نام "خاطرات روزانه علم" خیلی نکاتی در همین زمینه در این کتاب است. او میخواست که محمدرضاشاه این مطالب را نبینند یعنی واقعیتهایی را می نوشت. شما اگر تشریف ببرید کتابخانه من، اکثر کتابهایی که من دارم یا خاطرات است یا بیوگرافی است ولی این که شما امروز مینویسی و پنهان میکنی و در بانک سوئیس میگذاری و میگویی بعد از مرگ من منتشر شود این بسیار مهم است. از بحث دور نشویم، در مورد حجاب آقای احسان نراقی یک نقل قولی دارد که یک کتابی دارد به نام از کاخ شاه تا زندان اوین. ایران که در سال 1356 شلوغ میشود شاه یادش میآید که از اینها هم استفاده بکند و از ایشان یاری میطلبد و ایشان هم که جامعهشناس بودند و در این زمینهها مطالعه داشتند. به مرور ایشان هفتهای دو الی سه مرتبه به ملاقات شاه میرفتند و بعد انقلاب میشود و ایشان زندان میافتند و در زندان مجموعه ملاقاتهای خودش را با شاه مینویسد که میشود همین کتابی که عرض کردم. ایشان در همین کتاب مینوسید یک روز در اوایل سال1356 یعنی یک سال مانده به انقلاب، جامعه دارد کج میشود. گفتند که: رفتم به دفتر هویدا در خیابان تخت جمشید از ضلع غربی دانشگاه تهران و رسیدم به دفتر و آنجا نشستم و هویدا گفت چه خبر و من هم گفتم خبر اینکه من از دانشگاه تهران میآیم و پیاده هم میآیم و از دانشگاه تهران تا اینجا من هر چه دیدم زن و دختر چادری بودند. هویدا گفت: خب چه شده الان؟ و گفتم: خب این مهم نیست؟ هویدا: نه. گفتم: این خیلی نشانه مهمی است آقای هویدا، نشانه این است که اوضاع خراب است! هویدا گفت: از قضا اوضاع بسیار هم خوب است، شما در این مسیری که میآمدی خانم بیحجاب ندیدی؟ گفتم:چرا آن را هم دیدم ولی بسیار بسیار به نسبت چادریها در اقلیت بودند. در حالی که اینجا قلب روشنفکری تهران و حوالی دانشگاه تهران و سفارت آمریکا است و اینجا چادریها برترند؛ حالا شما بقیه شهر را خودتان فرض کنید. هویدا: اتفاقا من فکر میکنم که این نشانه آزادی در این جامعه است و هر کسی که میخواهد باحجاب باشد و هر که نمی خواهد بیحجاب باشد. گفتم: آقای هویدا شما واقعا اینطور فکر میکنید و ایشان هم تایید کردند و گفتم پس کارتان تمام است. این دید هویدا با علم است که علم میگوید اعلاحضرت دیشب در شیراز بودم و خبر اینکه خیلی تعداد خانمهای چادری زیاد شدند نسبت به زمانی که من رئیس دانشگاه بودم. حتی رئیس دانشگاه که زردتشتی است دست دراز می کند که به خانمها دست بدهد اما آنها دست نمیدهند. در حالیکه زمان من چنین چیزی نبود. شاه میگوید: حالا این مهم است؟ در جواب میگوید: من فکر میکنم که خیلی مهم است این قضیه من فکر میکنم دارد یک تغییر و تحولی در جامعه اتفاق میافتد. حالا ممکن است آن روزها آن دانشجویی که اطراف دانشگاه تهران بوده است اصلا به چادر اعتقادی هم نداشته اما برای اینکه مخالفت خودش را با شاه نشان دهد چادر به سر می کرده است. در کل یک سیاستمدار به جامعه نگاه میکند و یک واقعه کوچک را حتی بهم خوردن نسبت چادریها و بیچادرها برایش نکتهای مهم است، چیزی که دیگران آن را به آن چشم نمی بینند.
چند تا نظر در مورد این که بعد از فروپاشی شوروی دریای خزر چگونه اداره شود ابراز شد، یکی آن اوایل در ایران در دانشکده خود ما یک آقایی آمده بودند و ارتشی بودند و دکترای حقوق بینالملل هم داشتند ایشان با حرارت همان اوایل فروپاشی شوروی گفتند: دوتا برادر بودند و با هم در یک ملک شریک بودند پنجاه پنجاه، یک برادر چهارتا فرزند داشته و یکی دیگر یک فرزند، حالا این دو برادر مردند و باید سهم این برادر تقسیم شود بین چهار فرزند ایشان بنابراین به ما ربطی ندارد که شوروی فروپاشیده است. ما باید پنجاه درصد خزر را داشته باشیم و پنجاه درصد دیگر هم بین چهارکشور دیگر تقسیم شود؛ یعنی روسیه، قزاقستان، آذربایجان و ترکمنستان. خب این یک نظر بود.
نظر دوم نظری بود که ترکمنستان و ایران به طور رسمی دنبال آن بودند و آن این بود که بر اساس همان مشاع، بیست درصد از منابع و سود دریا معلق به هر کشور باشد همان چیزی که در قبلا هم بود و سهم همه کشورها مساوی باشد. نظر سومی که قزاقستان دنبال میکرد؛ میگفت بر اساس طول ساحل هر کس هر قدر ساحل دارد به همان میزان هم از دریا شریک باشد و چون بیشترین طول ساحل را قزاقستان دارد (حدود 2800 کیلومتر)، بیشترین سهم به قزاقستان می رسید و کمترین سهم به ایران، که چیزی حدود شش و نیم درصد بود. یک نظر دیگر هم این بود که اصلا این دریا، دریاچه نیست و قبلا دریاچه بوده است و دریاچه یعنی به دریای آزاد راه ندارد و دریا یعنی اینکه به دریای آزاد متصل است و روسها آمدند یک کانالی زدند به نام کانال ولگا و خزر وصل شده به دریای سیاه و لذا الان دیگر دریا است و تابع کنوانسیون 1982 حقوق دریاها است و به موجب کنوانسیون 1982 حقوق دریاها کشورهای ساحلی دارای حقوقی هستند و باید دریای خزر بر اساس همین کنوانسیون تعیین شود و به کشورهای ساحلی ربطی ندارد. چهار کشور دیگر میگفتند که خیر، این دریاچه است و خودمان باید رژیم حقوقی آن را تعیین بکنیم و تا زمانی هم که رژیم حقوقی مورد توافق ایجاد نشده و توافقی همهجانبه نوشته نشده باید همان رویه سابق ادامه داشته باشد؛ یعنی همه به طور یکسان و مساوی از آن استفاده بکنند. من به خاطر دارم که آقای منوچهر متکی وزیر امور خارجه ایران بودند؛ ایشان در یک مصاحبهای گفتند که مردم ایران مطمئن باشند که سهم ایران از سیزده درصد کمتر نخواهد شد. یعنی مشخص بود که ما بیست درصد را هم رها کرده بودیم.
یکی از مشکلات ما هم این است که ما به راهحلهای حقوقی حل اختلافات بینالمللی خیلی بها نمیدهیم و اعتقادی نداریم. در حالی که این راهحلهای حقوقی برای ما بد نبوده است و حداقل ما خاطره خوشی داریم از ملی شدن صنعت نفت و... بنابراین ما اگر مراجعه بکنیم همانطور که خیلی از کشورهای دیگر هم مراجعه کردند مشکلاتمان حل خواهد شد. ما هم میتوانستیم این بیست درصد را با توجه به 1921 و 1940 این را بگیریم یعنی همان مشاع و هر کدام بیست درصد؛ چرا که همه کشورهایی که جانشین شوروی شدند در سال 1992 در آلماتی جمع شدند و آنجا یکی از مصوبات که هر پانزده جمهوری هم امضا کردند؛ این بود که کلیه معاهدات بینالمللی شوروی سابق برای کشورهای جانشین الزامآور است. بنابراین 1921 و 1940 را پذیرفتند و در مقاطع مختلف هم بر اعتبارش تاکید کردند و به موجب آن حالا که شدند پنج کشور مستقل به جای دو کشور مستقل، چون آن زمان هر کدام پنجاه درصد سهمشان بوده الان میشود هر کدام بیست درصد. یعنی ما این بیست درصد را به راحتی از طریق دیوان دادگستری بینالمللی میتوانستیم کسب کنیم ولی ظاهرا خیلی میل نداشتیم که وارد این عرصهها شویم با شوروی و روسیه و قضیه همان طور مانده. الان چه وضعیتی دارد؟ الان این است که اینها دو به دو و سه به سه با یک دیگر به توافق رسیدند یعنی قزاقستان و روسیه، همچنین آذربایجان و قزاقستان و روسیه با یکدیگر قرارداهایی را منعقد کردهاند و بر اساس خط منصف با یکدیگر نصف بکنند و بهرهبرداری کنند و تنها ایران است که مانده.
در یکی از این قراردادها هم وجود دارد که تا ده مایل در قرارداد 1921 منطقه انحصاری هر کشور است و بقیه به طور مشاع بهرهبرداری میشود. اینجا هم چنین چیزی می شود یعنی ده مایل انحصاری هر کشور میشود. نکتهای که میخواهم عرض بکنم این است: ما یک وزیر امور خارجهای داشتیم به نام احمد میرفندرسکی؛ ایشان سفیر ایران در مسکو بود و پسر ایشان آن زمانی که بحث در مورد خزر خیلی داغ شده بود چند سال پیش گفت که من یک نامهای در اسناد خانوادگیمان دارم که نامه رسمی وزارت امور خارجه ایران است به وزارت امور خارجه روسیه که اعلام کرده که ما سهممان از دریای خزر زیر خطی است که بندر آستارا را به بندر حسین قلی خان وصل میکند یعنی شش و نیم درصد و من در هیچ جای دیگریی از تاریخ نشنیدم که چنین حرفی زده شده باشد. ولی اوایلی که بحث شد گفتند ایران چه ربطی به شمال خزر دارد ایران سهمش همان آبهایی است که محصور است بین ساحل ایران و همین خط و آبهای بالا اصلا ربطی به ایران ندارد و ایران اصلا چه کاره است که بخواهد بیاید به ساحل قزاقستان.
بهترین راهحل، همان مراجعه به مراجع حقوق بینالملل برای سهم 20 درصد بر مبنای مصوبات کشورهای جانشین شوروی در آلماتی است.