- اخبار حزب
- بازدید: 222
بار کمبود فضاهای عمومی مناسب بر دوش کافهها
بار کمبود فضاهای عمومی مناسب بر دوش کافهها
گفتوگوی حسن رضایی، عضو شورای استان خراسانرضوی حزب کارگزاران سازندگی ایران با روزنامه شهرآرا
شما نیز به عنوان یک شهروند متوجه افزایش بی رویه و ناگهانی قهوه فروشی ها و کافی شاپ ها به ویژه در یکسال اخیر شده اید؟ از دیدگاه کارشناسی علت افزایش چنین پدیده های شهری چیست؟
البته چندسال است که این روند افزایشی به چشم میخورد. چنانکه در مورد عطاریها و فروشندگان داروهای گیاهی نیز همینطور است، که البته در اینجا موضوع سخن و تحلیل ما نیست. اما به هرحال مانند هر کالا و خدمات دیگری، افزایش عرضه، معلول افزایش تقاضاست. بنابراین باید دید که افزایش تقاضا برای کافهها از سوی شهروندان یا مشتریان چرا اتفاق افتاده است؟
میتوان از دو دسته علل موجده و علل مبقیه سخن گفت. به زبان سادهتر، میتوان علل به وجود آورنده و علل ادامه دهنده این پدیده را بررسی کرد. یعنی چرا چنین مکانهایی چرا به وجود آمده؟ و چرا این رشد ادامه داشته؟
پاسخ به سئوال اول مستلزم اشاره به مفهومی به نام فضاهای عمومی یا Public space است و منظور هرگونه فضای شهری است که خارج از فضاهای شخصی و خصوصی (مثل منازل) و فضاهای دولتی و حکومتی (مثل سازمانها و ادارهها و فضاهای در تملک یا سیطره حاکمیت) است. فضاهای عمومی برای همه شهروندان قابل دسترسی و استفادهاند و اساسا زندگی اجتماعی، اغلب در چنین فضاهایی جریان دارد. یعنی ارتباطات انسانی گوناگون شهروندان خارج از فضای خصوصی و دولتی، عمدتا در این فضاها شکل میگیرد؛ مثل خیابانها، پارکها، پیادهروها، ساحلها و ... . مالکیت این فضاها نیز در انحصار شخص یا گروه خاصی نیست و همه شهروندان حق استفاده از آن را دارند. در گذشته و در جوامع کوچکتر و محلیتر نیز از دیرباز چنین مکانهایی وجود داشته که مهمترین آنها، میدانها، چارسوها، عبادتگاهها، بازارها، قهوهخانهها و نظایر آن بودهاند و همیشه نقش مهمی در حیات جمعی انسان یکجانشین ایفا کردهاند. به تدریج و با تغییراتی مانند افزایش جمعیت و تراکم آن، گسترش و رشد شهرها و شهرنشینی، تقسیم کار اجتماعی و تفکیک محل کار از محل زندگی، رشد آپارتماننشینی، افزایش میزان اوقات فراغت و ... نیاز به این فضاهای عمومی نیز در شهرها افزایش یافته است. البته مکانهایی مثل کافهها و رستورانها و کلوبها به لحاظ حقوقی، فضای عمومی نیستند و مالکیت آن متعلق به اشخاص است، اما به لحاظ امکان حضور و استفاده همه شهروندان از آنها، به نوعی فضای عمومی یا نیمهعمومی محسوب میشوند.
کارکرد این فضاهای عمومی چیست؟ پاسخ به نیازهای ارتباطی و فعالیتهای جمعی انسانها. شهروندان برای ایجاد ارتباطات انسانی و رفع نیازهای اجتماعی خود به این نوع فضاها نیاز دارند. به میزانی که یک جامعه به لحاظ اجتماعی و سیاسی، توسعهیافتهتر و دموکراتیکتر باشد، فضاهای عمومی نیز رونق بیشتری خواهند داشت و بیشتر نیز از سوی حکومتها به رسمیت شناخته میشوند.
حالا اگر شما به تغییراتی که در این دو سه دهه در حیات شهری، اجتماعی و روانی ما ایرانیان به وجود آمده نگاه کنید، دلایل افزایش تقاضا برای مکانهایی مانند کافهها را بهتر درک خواهید کرد. به طور خلاصه در این چند دهه شهرها بزرگتر شدهاند، جمعیتجوان تحصیلکرده افزایش پیدا کرده، فردگرایی و گمنامی رشد کرده و روابط و اجتماعات محلی و خانوادگی و سنتی کمرنگتر شده و به موازات آن کنترلهای اجتماعی سنتی بر این افراد جوان تحصیلکرده کاهش پیدا کرده، خانوادههای هستهای کوچک آپارتماننشین جای خانوادههای هستهای بزرگ ویلایینشین یا خانوادههای گسترده سنتی گرفتهاند، حقوق بر تکالیف پیشی گرفته و تاکید بر آزادیهای فردی انسانها در مراودات و تعاملات انسانی بیشتر شده... همه اینها را که کنار هم بگذارید میبینید که این تغییرات، نیاز به فضاهای ارتباطی جدید را به وجود میآورد و اگر این نیازهای جدید از سوی متولیان فضاهای شهری و عمومی به رسمیت شناخته نشود یا تغییرات متناسب با آن به وجود نیاید، خود را به وضعیت شهرها تحمیل میکند تا پاسخ خود را بیابد. افزایش کافهها و کافهنشینی هم پاسخی به این نیاز است.
فرض کنید چند جوان امروزی بخواهند زمانی را در کنار هم و به دور از فضای خانه یا تحصیل یا کار و الزامات آن فضاها بگذرانند و با هم گپ بزنند؛ یا دونفر بخواهند یک قرار شخصی یا کاری در هرساعت از شبانهروز بگذارند، یا حتی اگر کسی به تنهایی بخواهد ساعتی را در یک محیط بیرون از خانه بگذراند؛ به فضاهای موجود شهری نیز نگاه کنید، چقدر در فضاهای عمومی این امکان برای آنها مهیاست؟ به پارکها و بوستانها نگاه کنید: پارکهای ما اغلب عبارتند از محوطههایی از چمن و درخت و گل با چند نیمکت سه نفره دور از هم؛ که یعنی آن سه نفر هم باید ردیفی کنار هم بنشینند و به روبرو نگاه کنند! یعنی مبلمان شهری ما به هیچ وجه نیازهای ارتباطی و جمعی افراد را در نظر نگرفته است. حالا سرما و گرما و کنترلهای احیانا سختگیرانه حکومتی و ازدحام و... بماند. امکان گرفتن جشن تولد و مراسمهای شادی اینچنین هم بماند. این وضعیت فقط مختص جوانها هم نیست. شما هر وقت به پارکها و بوستانها بروید حتما تعدادی بازنشسته و سالمند را هم میبینید که مجبور شدهاند روی صندلیهای خشک آن به صورت فشرده و ردیفی کنار هم بنشینند تا شاید بتوانند ساعتی را به دور از تنگنای آپارتمانها با هم بگذرانند و معاشرت کنند! خب این آدمها چه کار کنند؟ مثلا در شهری مثل مشهد یا باید برای این نوع همنشینیها به یک رستوران بروند (که البته برای این امور طراحی نشده)، یا به فضاهای تفریحی و رستورانهای خارج شهر مثل طرقبه و شاندیز بروند (که آن هم به لحاظ مالی و زمانی و رفتوآمد و... محدودیتهای خاص خود را دارد)، یا اینکه به فضاهایی مانند کافهها پناه ببرند. بنابراین میزان تقاضا و نیاز آنقدر بالاست و حق انتخاب فضاهای گوناگون و مجاز آنقدر کم است تعداد کافهها روز به روز افزایش یافته است به طوری که امروزه شما در محلات متوسط به بالای شهری مانند مشهد در هر خیابان بزرگ و کوچک حتما کافهای برای نشستن پیدا خواهید کرد. شکلگیری و افزایش کافهپیادهروها در سالهای اخیر نیز معلول همین عوامل است. این شد علل موجده یا به وجودآورنده این پدیده.
برخی از دلایل شیک بودن و لاکچری بودن اینگونه مکان ها برای جوانان سخن میگویند و برخی به عنوان تنها مکان سالم تفریحی؟
ببینید تغییرات سبک زندگی و ارزشها (بر اثر عوامل مختلفی که الان محل بحث و واکاوی ما نیست) باعث شده که معاشرت و قرارگذاشتن در کافهها (علاوه بر آن محدودیت انتخاب که گفتیم) معناهای ضمنی دیگری نیز پیدا کند، مثلا نمایانگر تعلق به یک طبقه یا تیپ خاص اجتماعی و فرهنگی باشد. در حالی که مثلا در مورد رستورانها اینگونه نیست یا لااقل به این میزان نیست. همین مساله، در کنار افزایش تعداد کافهها، باعث ایجاد رقابت بین آنها در طراحیهای متفاوت فضا، خدمات و محصولات شده به طوری که حتی محصولات برخی از این کافهها قیمتهایی دارند که به هیچوجه با عقل معاش و منطق اقتصادی جور در نمیآید. این یعنی کافهرفتن برای برخی از افرادی تبدیل به عامل تمایزطلبی و مصرف تظاهری شده است. حتی دیده شده که برخی افراد واقعا از طعم و مزه قهوه خوششان نمیآید اما مصرف آن را نشانه تمایز و تفاخر میدانند.
در شهرهای بزرگ اروپایی (که سنت کافهنشینی امروزی از آنجا آمده) هم تعداد کافهها زیاد و متنوع است، اما کافه رفتن محل تفاخر و تعیین کلاس اجتماعی نیست. کافهها محلی هستند صرفا برای قرار یا استراحت یا مطالعه و... . بنابراین در آن شهرها شما میتوانید با حداقل بودجه دانشجویی هم به راحتی به کافه بروید و از خدمات آن استفاده کنید ولی در کشور ما اینگونه نیست و کافهها به نسبت سایر مکانهایی که غذا میفروشند، گران محسوب میشوند. این تفاوتها مستلزم آسیبشناسی است.
چرا ذایقه مردم مشهد و البته ایرانیها نسبت به خوردن قهوه تمایل پیدا کرده؟
اینجا همان جایی است که پای علل مبقیه این پدیده به میان میآید. ذائقه غذایی عمدتا امری تربیتپذیر و وابسته به محیط و عادات است. وقتی به هر دلیلی (کمبود فضاهای عمومی، تفاخر و تمایزطلبی، مصرف تظاهری و...) ذائقه ما به خوردن قهوه و کافئین آن عادت کرد، بدن ما نیاز پیدا میکند که آن را به طور روزانه مصرف کند. البته برخی از پژوهشهای جدید حاکی است که عادت به مصرف قهوه، علاوه بر نیاز به بدن کافئین، ناشی از یک تصور ذهنی است؛ یعنی مانند برخی از دارونماها، ذهنیت خاص فرد مصرف کننده قهوه به او تلقین میکند که با مصرف قهوه، نیاز جسمی او به کافئین برطرف میشود.
این است که میبینید علاوه بر کافهها، تعداد زیادی مغازه عرضه قهوه به صورت سرپایی دایر شده که به این نیاز پاسخ میدهد. علاوه بر این، خرید و استفاده قهوهسازهای خانگی هم در سالهای اخیر رشد زیادی داشته است. البته مساله قهوه و تجارت و تبلیغات آن در دنیا سالهاست که توسط برخی از صاحبنظران محل بررسی و بحث است.
به نظر عده ای مصرف اینهمه قهوه ارتباطی با موادمخدر و دخانیات پیدا میکند که در بین جوانان زیاد است . نظر شما چیست؟
علت همان است که عرض کردم: عادت و تربیت ذائقه. اما اینکه ارتباط علت و معلولی با مصرف دخانیات و... داشته باشد اینگونه نیست. در مورد چای (که آن هم نوشیدنی وارداتی اما قدیمیتری است) نیز میتوان همین را گفت. ضمن اینکه به صورت سنتی، مصرف دخانیات و مواد مخدر همبستگی و همراهی بیشتری با مصرف چای دارد تا قهوه.
به طور کلی باید در مواجهه با این گرایشها و تغییرات خوشبین بود یا بدبین؟
ببینید این پدیده هم مانند سایر پدیدههای اجتماعی نیاز به تحلیل و آسیبشناسی دارد. هیچ پاسخ کلی وجود ندارد. باید با دقت، علل و عوامل مختلف آن را بررسی کرد. ضمن اینکه اساسا تغییرات اجتماعی اگر در بستر طبیعی خود رخ دهند، باید از آن استقبال کرد چرا که باعث ایجاد توازن و تعادل در جامعه میشوند. اما عوامل عدم تعادل و توازن را نیز باید آسیبشناسی کرد.