- اخبار حزب
- بازدید: 627
زنان؛ سیمای نادیده شهر
بیستودومین جلسه از سلسله جلسات دیالوگ عصر پنجشنبه تحت عنوان «زنان؛ سیمای نادیده شهر» به همت کانون جوانان حزب کارگزاران سازندگی ایران-خراسان رضوی در محل دفتر مرکزی حزب استان در مشهد، برگزار گردید. در این نشست که هدف از آن گفتگویی پیرامون نقش زنان در شهر به مناسبت روز جهانی زن بود جمعی از اعضای حزب و علاقهمندان به مسائل حوزه زنان گردهم آمدند.
در این نشست دکتر هما زنجانیزاده، استاد جامعهشناسی، در پاسخ به این پرسش که «اساسیترین مسئله زنان را در شهر چه چیزی میدانید؟»؛ پاسخ خود را با نگاهی به وضعیت زنان در گذر قرنها و مقالهاش درباره امنیت زنان، بیان کرد وگفت: زنان تا قرن١۶ درکنار مردان و در همان فضای خانه خود، کشاورزی و دامداری میکردند.
در سال 1380 یک مقالهای در مورد زن و امنیت شهری نوشتم که حالا نگاه میکنم کارهایی که سی چهل سال است کردهام؛ حالا مد شده است. در جامعه کشاورز هم مرد کار میکرده و هم زن، و برای اولین بار قرن شانزدهم است که مفهوم زن خانهدار مطرح میشود؛ تا آن وقت چنین چیزی نبوده است. یعنی میشود گفت با انقلاب صنعتی و جدا شدن محل کار از خانه، مفهوم زن خانهدار به وجود آمده است. پس میتوانیم بگوییم در طول تاریخ چون مردان دنبال شکار میرفتند و زنان ساکن بودند رمز رویش گیاه و کشاورزی و سفالگری و قالیچه بافی را زنان فهمیدند. وقت کشف فلزات شد کمی ماجرای کشاورزی عوض شد. بنابراین از قرن شانزده که بین خانه و محل کار فاصله افتاد؛ میبینیم که زنان به علت بچه و بیماری و اینها نشستند و مردها رفتند بیرون و مسئله زنان خانهدار به وجود آمد. حالا مسئلهای که مطرح میشود نتیجهی این جدایی است. طبعا وقتی به زنان میخواهند فکر کنند؛ یا از نظر اقتصادی به آن فکر میکنند یا اینکه مادر هستند. این ابزاری نگاه کردن است؛ وقتی شما آمدید و گفتید زنان مادر هستند و آمدید از این جهت به آن نگاه کردید شما دارید ابزاری کار میکنید. یادتان باشد که بیش از یک چهارم زنان جهان اصلا همسر ندارند، آنهایی هم که شوهر دارند بچه ندارند. بنابراین وقتی شما آمدید روی یکی از فعالیتهای زنان انگشت میگذارید یعنی یک عده زیادی را کنار میگذارید. به همین جهت این نگاه، ابزاری است. کرامت فردی زنان را در کلیتش است. ما امروز بحث این که دموکراسی بدون وجود زنان معنا ندارد، را داریم. یادشان میرود که از این جمعیت پنجاه درصد زن هستند. اگر شما نگاه ابزاری نکنید به زنان یعنی نگویید که بله ما باید به زنان احترام بگذاریم زن یعنی مادر، همه مادر نیستند تازه همه که شوهر میکنند بچه که نمی آورند پس آنها چه؟ پس باید این نگاه عوض شود یعنی بگوییم ما میخواهیم در ارتقا موقعیت زنان، به طور کلی کرامت فردیشان تلاش بکنیم.
۵٠درصد جمعیت جامعه را زنان به خود اختصاص میدهند. در این شرایط مفهوم دموکراسی بدون وجود زنان یا نادیدهگرفتن آنان بهیقین بیمعنا میشود. اگر به حقیقت کنونی دموکراسی توجه کنیم، میبینیم که دموکراسی کنونی دموکراسی مردانه است. این مردان هستند که با عنوان دموکراسی برای رسیدن به قدرت در حوزه سیاست میجنگند و در این بین نگاهشان به زنان و حق دموکراسی آنان، این است که باید به زن احترام گذاشت.
وقتی شهرها ساخته شد و آن مسئله انقلاب صنعتی هم که گفتم به وجود آمد مردان رفتند و زنان در خانه بودند. من همین 1380 که این تحقیقم را انجام دادم دیدم که اصلا شهر مشهد برای زنان ساخته نشده است. با توجه به این که زن خانهدار، از خانه بیرون نمیرود در نتیجه آمدم روی زنان کار کردم؛ چه از نظر خیابان چه از نظر پل هوایی چه از نظر رفت و آمد. معمولا اگر این خانواده یک عدد ماشین داشته باشد آن مال آقا است؛ پس زنان از وسائل عمومی استفاده میکنند. حال وقتی از وسائل عمومی استفاده میکنند؛ آمدم تو اتوبوس دیدم همین الان اتوبوس که من سوار میشوم که پلههایش هم آنقدر زیاد است که من نمیتوانم؛ بعد به خودم گفتم زنان یک قهرمانی هستند که چادرشان در دهانشان است، بچهشان بغلشان است و سبدشان هم دستشان است. اینها میخواهند از این اتوبوس بیایند بالا نگاه کردم دیدم دو سوم آن مال مردان است و قسمت آخر که بخش کوچکتری است، دراختیار زنان قرار دارد. در این شرایط زنان مجبورند باآنکه تعداد آنان بیشتر است، در قسمت کوچکتری باشند. بچه در بغل بگیرند و با یک دست دیگر تا جایی که میتوانند قد بلندی کنند تا دستشان به میلههای اتوبوس برسد. گاهی هم در این ازدحام سروصدایی میشود که با نیشخند آقایانی که راحت روی صندلی نشستهاند، همراه میشود. گاهی هم آقایان رو به هم میکنند و میگویند «زن هستند دیگر!» هرچند تحقیق من مربوط به ١٧سال قبل است، همین امروز هم که سوار اتوبوس شدم، با ماجرایی که گفتم روبهرو شدم. بعد گاهی وقتها مسئلهی جا مطرح میشود پوزخند آن آقا را هم دیدم که میگوید: باز مثل اینکه سنگ پا گم شده. اصلا مدیران ما، وقتی که مینشینند و مسائل شهر مطرح میشود، چند تا مرد مینشینند و تصمیم میگیرند. بعد چیز دیگری که فکر کردم اینکه یک پرستار که ده شب کارش تمام می شود؛ اتوبوسها نه شب تمام میشوند. پول هم ندارد که تاکسی تلفنی سوار شود، پس اولین ماشینی که جلویش نگه دارد سوار میشود. معلوم نیست میرسد به مقصد! پس یکی از مسائل امنیت زنان، مسئله حملونقلشان است. در کانادا اتوبوسی که سوار شدم به من گفتند که چون اینجا خیلی سرد است و شب در خیابان هیچ کس نیست؛ از نه شب به بعد هر خانمی هر جا که بخواهد اتوبوس باید برایش نگه دارد که آن فاصله اتوبوس تا خانهاش کمترین باشد. بعد یک چیز دیگر را البته پنجاه سال پیش دیدم و آن این است که مادر بزرگهای فرنگی به دخترانشان (این ها را عمدا می گویند که این آگاهی را ما چگونه منتقل بکنیم)گفته بودند تو که از پارک رد می شوی و تاریک است اگر احساس کردی یکی دنبالت افتاده برای این که مطمئن بشی که این داره تو را تعقیب می کند بدو،بایست،بدو،بایست،اگر دیدید همین ریتم را اون هم دارد ادامه می دهد پس بدان که دارد دنبالت می کند پس این دفعه بدو و جیغ بزن.که از این تجربه خودم ده پانزده سال پیش که پا داشتم چقدر هم شجاع بودم فکر کنم،ساعت چهار صبح از ملک آباد نسترن پیاده می رفتم پارک،رسیدم میدان پارک یک تریلی آمد پیچید،تریلی من را دید که تنها هستم،من حاشیه بولوار پارک رفتم تو دیدم تریلی هم آمد پیچید داخل یک خیابانی که حالا امامت است و آن جا نگه داشت من هم حالا رسیدم سر پیچ آن هم آمد پیاده شد آمد جلو من یاد حرف مادر بزرگ ها افتادم به ایشان گفتم که اگر یک قدم دیگر بیایی جلو چنان جیغی می کشم که تمام مردم مشهد بیایند اینجا و بعد مثل گلوله فرار کرد بعد برگشتم دیدم همچین ایستاده،گیج شده،حرف مادر بزرگ فرنگی به درد من خورد،نتیجه ای که میخواهم بگیرم این است که هنوز در جامعه پدرسالار زنها فقط یک نیاز جنسی را بر طرف میکنند. لغت همسر یعنی شریک زندگی، پس باید در خیلی از چیزها شریک باشد. با این تفاصیل مسئله دیگری که دیدم مسئلهی زیرگذرها و پلهای هوایی بود که شاید بیست سال نوشتم که این پلهای هوایی شما، یک راهرو است که دیده نمیشود؛ چون زنان اگر مورد هجوم قرار گیرند باید بتوانند بدوند و دیده شوند که این امکان وجود ندارد. رفتم پیش رئیس پلیس گفتم آقا میدانید هیچ کس چرا از پل هوایی هیچ وقت بالا نمیرود؟ به آنان گفتهام دلیل استفادهنکردن زنان از پلها، دیدهنشدن آنهاست. وقتی پل هوایی شبیه یک دالان و بدون شرایط دیدهشدن ساخته شده، امکان واردکردن هرگونه آسیب به زنان وجود دارد. زن در شرایطی امنیت دارد که در شهر دیده شود.
وقتی مردان برای مسائل شهری تصمیم میگیرند طراحیهای آنان نیز برای شهری است که در آن مردان رفتوآمد میکنند. البته در شرایط کنونی باید بگویم شهر و خیابانهای شهر برای مردان هم طراحی نشده است. خیابانهای فعلی برای ماشینها و سرعت مناسب آنها، طراحی شدهاند. خطکشی عابر پیاده نیز اکنون و برای خیلی از رانندگان ما بیمعنی است؛ به این معنی که با سرعت زیاد از روی خطکشی عبور میکنند. چون دیهی من هم کمتر از آقا است؛ همیشه برای رد شدن میروم با آقاهای پیر، البته دستشان را نمیگیرم میگم این بازو را شما بگیر چون شما دیهتان بیشتر است خواهش میکنم با من رد بشوید، تا شاید به بهانه شما سرعت را کم بکنند. در نتیجه حالا تز این است که پس توی شهر آدم ها باید دیده بشوند،شنیده بشوند و آن پل هوایی را آخر رفتم پیش رئیس راهنمایی و گفتم آقا می دانید چرا هیچ کس تو خیام از آن پل هوایی استفاده نمی کند؟ (خیام 11) گفتم برای این که چون هم پله ها خراب است (زنی که بچه دارد و چادر دارد؛ نمیتواند از بالا برود) و هم دیده نمیشویم، من ممکن است آنجا مورد تجاوز قرار بگیرم تو برو به شهردار بگو چون شهردارها گوشهایشان نمیشنود چون شهردارند، گوشدار که نیستند. به امید روزی که یک خانمی شهردار بشود نمیدانم چه انقلابی اتفاق بیفتد.
من اعتقادی به برتری زن یا مرد ندارم. من اعتقاد به لیاقت سالاری دارم در جامعهای که بر حسب لیاقت، میزان آگاهی و دانش تقسیم بشود.
در چین دیدم فقط چهارراهها پل هوایی دارند چون یک میلیارد و پانصد میلیون می خواهند رد بشوند که نمیشود که چراغ وسط را چیز کنیم. آمدند به جای این که یک پله بگذارند توی پیاده رو را یک شیب ملایم گذاشتند در نتیجه ویلچر، کالسکه، دوچرخه روی این شیب میرود بالا، تازه برای این که این شیب سر نخورند موکتش کردند از این طرف شما میروید و از آن طرف شما میآیید ماشینها هم فقط برای خودشان چراغ قرمز دارند. هر پنجاه متر هم یک زیر گذر دارد که چراغ دارد چون ده سال پیش که از رئیس پلیس پرسیدم شما از زیر گذر رد میشوید گفتند میترسد برای این که هیچ چیز دیده نمیشود حالا البته باز هم همین بولوار وکیل آباد هم درست شد برای این که من به پلیس گفتم آقا این جاده است یا خیابان است؟ گفتند بهش میگویند جادهی وکیل آباد. گفتم الان که خیابان شده از این طرف می خواهد برود خرید بکند چطور رد شود؟ یک کمی اقداماتی شد اما این اصل که توی شهر بنابر این مسئله ی زنان یکی مسئله حملونقلشان است که حالا کار میکنند و یک زمانی هم اتوبوس شبانه بود یعنی از نه شب یک اتوبوسهایی بود که نگه میداشتند اما حالا فکر میکنم دیگر بعد از نه شب اتوبوس نیست.
مسئلهی بعدی این است که شما اگر نگاه بکنید از خیابان اصلی اتوبوس رد میشود یعنی شما اگر منزلتان از داخل یکی از خیابانها باشد؛ شما مجبورید در تاریکی رد شوید و آسیب پذیر میشوید. به خصوص الان که مسئلهی مادی هم است؛ خانمها در معرض این هستند که اگر نخواهند بهشان تجاوز کنند کیفشان را بزنند. پس یک مسئله ای که خانم ها توی شهر دارند یکی امنیتشان است و بعد تاریکی بود. درست است که همه موبایل دارند ولی منظقا همه جای دنیا در ایستگاه اتوبوس یک تلفن هم دارند که اگر کسی مزاحم شما شد،برای این که دیدم اینجا تلفن ها را یک جاهایی گذاشتند به مخابرات هم رفتم گفتم آقا شما تلفنت را بگذار کنار ایستگاه اتوبوس، این جا است که من احتیاج دارم. علت این که این مسائل وجود دارد این است که برنامهریزهای ما مرد هستند. بنابراین چیزی که خواسته میشود این است که تو تمام مسائل شهری نماینده رنان باید باشد که از دیدگاه یک زن نگاه کند،از دیدگاه یک مرد نگاه نکند.
در جمهوری اسلامی من باید همیشه سر به زیر راه بروم اگر سر به هوا راه بروم پرتاب می شوم. حالا افتادم روی زمین نمی توانم بلند شوم، آن مردان هم که جرات نمیکنند بیایند بالاخره یک پسر بچهی پانزده سالهی نجیبی آمد با لحن ارزان گفت اجازه میدید من دستتان را بگیرم که بلند شوید. پس ببینید حالا من اگر معلول بودم، اگر نابینا بودم و زمین میخوردم خیلی بدتر می شد.
قدیمها نقشه شهری این بود که در وسط شهر خانهها ایمن بود. هر چه که عقبتر میرفتید اوضاع خرابتر می شد. حالا بستگی دارد شما نقشه شهرتان قطاری است یا شعاعی. جابهجایی زنان از نظر مکانی از نظر زمانی از نظر تجاوز، حتی محلهی من که الان نگاه م کنم که تاریک است همیشه دانشجو که میآید منزلم دم درب میایستم میگویم از این حاشیهی بغل کال که میروی اگر یکی خواست کاری کند جیغ بزن من اینجا برای تو ایستادهام. بنابراین ببینید هنوز هم بعد از هفده سال هنوز این موارد است.
یک نقل قول زیبا هم نوشتم که میگوید: شهر یک حافظهی سازمان یافته است؛ زنان فراموش شدگان تاریخاند. بنابراین جلوههایی از تبعیض و نابرابریهای جنسیتی و نبود دموکراسی وجود دارد. من برای همین دلم میخواست که مردها در این جلسه بیشتر باشند که بدانند وقتی صحبت از دموکراسی میکنید این دموکراسی باید شامل تمام افراد این جامعه باشد. از زن و مرد جامعهای که زنانش نابرابر باشند نسبت به آنها دموکراسی وجود ندارد. جامعهای که به زنانش توجه نمیکند به فردایش توجه نمیکند. زیرا فردا دارد در بطن این به وجود میآید. بنابراین شهر، چه از نظر جابهجایی چه از نظر امنیت و چه از نظر اینکه آیا در نظر گرفته شده که این زن چه ساعتی بیرون میآید؛ هیچ کاری نشده است. این اصل را گذاشتیم که زنان باید دیده شوند، شنیده شوند در خیابان امنیتشان باید تضمین شود اما شاید از همه مهمتر این است که تصمیم گیرنده فقط مردان نباشند. وقتی تصمیم گیرنده فقط مرد باشد آن هم فقط به یک پسری فکر میکند که یک کفش ورزشی پوشیده و قلدر هم هست و میتواند از وسط خیابان بپرد آن طرف. بنابراین دیگر سهولت بالا رفتن را رعایت نمیکند. زنان باید تصمیمگیرنده باشند و مشارکت داشته باشند. جاهای دیگری که رفتم دیدم که آنجا مسئله عوض شده مسئله شهروند است و شهروند در این جا یک معنی انتزاعی دارد وقتی شما به شهروند فکر میکنید یک پسر جوان قلدر به ذهنتان میرسد. این که شهروند زن نیست چون که زنان خانهدارند. یادشان رفته که دیگر صد سال گذشته است. به همین جهت شما وقتی که مسئله شهروند مطرح میشود باید بپرسید شهروند را تعریف کن این شهروند تو کیست؟ بعد همین رفتم آن جا و دیدم اصل شهروند در آن جا یک نفر معلول است تمام خیابان، تمام ماشینها تمام حرکتها برای کسی درست شده که اولویت با آن مرد است. حالا اگر این معلول نیست اولویت با خانمی است که کالسکه بچهاش را دارد میبرد. با شرایط فعلی شهرها باید گفت «شهروند»، پسر جوانِ قلدری است که میتواند از پلههای پل هوایی راحت بالا برود، مشکلی برای گرفتن دست از میله اتوبوس ندارد، از عرض زیاد بعضی جویها و جدولها با قد و پاهای بلندی که دارد راحت رد میشود! با این شرایط و در این مفهوم انتزاعی شهروند یک زن نیست.زنجانیزاده خاطرنشان کرد: در حوزه شهرسازی اگر اعتقادی به مردمسالاری، و نه مردسالاری، داریم باید زنان نیز تصمیمگیرنده و مشارکتکننده باشند. تا زمانیکه این اتفاق نیفتد، نمیتوانیم بگوییم که به مردمسالاری و دموکراسی عمل کردهایم.
در نتیجه مسئله این است که ما باید الان چه کار کنیم؟ میتوانیم این تغییرات را ایجاد کنیم؟ بله میتوانیم این تغییرات را ایجاد کنیم. یکی از آنها این است که زنان ما تصمیم گیرنده باشند. الان من میخواهم بدانم در این شهرداری شما چند تا خانم هستند؟ ای کاش در این جلسه مسئولان شهری نیز حضور داشتند تا به نکاتی که مطرح میکنیم، پاسخ بدهند؛ مثلا بگویند در حوزه مدیریت آنان چقدر زنان تصمیمگیر هستند. البته منظور من از حضور زنان در عرصه مدیریت شهری، زنان تصمیمگیر است؛ وگرنه در بسیاری از سازمانها و ادارات، زنانی را داریم که معاون، مشاور یا زیردست هستند؛ این زنان تصمیمگیر نیستند و آنان فقط دکور هستند. در شهرداری یا در ادارات مادامی که ما این برابری و این تبعیض را برای زنان درست میکنیم؛ این مسئله حل نمیشود. یکی از آنهایی که باید حل شود تصمیم گیرنده اول است. برای اینکه خوش قلبترین مردان این مشکلات را یادش میرود.
دموکراسی یعنی برابری افراد صرفنظر از تفاوتهای طبقاتی، قومیتی و جنسیتی و به خصوص جنسیتی. مادام که تبعبض داریم علیه زنان در همهی فعالیتهایمان چه فعالیت سیاسی چه فعالیت فرهنگی ما دموکراسی نداریم و مردان ما باید بیش از همه طرفدار دموکراسی زنان باشند. آینده دست آنها است. اصلا اعتقاد ندارم که مادری غریضی هست، اصلا غریضی نیست مادری حاصل تماس است پس در نتیجه به همین خاطر است که در غرب وقتی که بچه به دنیا می آید اول از همه روی شکم مادر می گذارند.
شاخصهای بیرونی نابرابری حقوق زن و مرد است. زنان حق اقتصادی دارند ولی یک چیزی که زنان آمدند و تعریف کردند مسئلهی سیاست است. سیاست مسئلهی تضاد قدرت بین دو گروه نیست؛ این تعریفی است که مردان برای خودشان درست کردهاند. سیاست یعنی یک زندگی دسته جمعی و تفکر در مورد این، زنان خواهان مشارکت سیاسی این چنین هستند. این استاد جامعهشناس در پاسخ یکی از مردان حاضر در جلسه که فعالنبودن زنان را ناشیاز مشارکتنکردن آنان در امور سیاسی دانست، اینطور پاسخ داد: تعریفی که زنان از سیاست دارند با تعریفی که مردان از سیاست دارند متفاوت است. زنان از تبعیضها رنج میبرند و در راهروهای سیاسی در پی حل این تبعیضها هستند اما تعریف مردان از سیاست، کسب قدرت و جدال با مرد دیگری برای رسیدن به قدرت است. در چنین شرایطی از جامعه زنان چگونه توقع و انتظار دارید که بخواهند در امور سیاسی مشارکت کنند؟ زنان در سیاست نقش انتخابکننده دارند نه یک انتخابشونده. آنان باید در جدال دو مرد برای کسب قدرت یکی را انتخاب کنند. در این شرایط، واضح است که یک زن در جدال قدرتی که هیچ سهم و نقشی ندارد، حضور نمییابد و مشارکت نمیکند. پس با این شرایط میتوان به دلیل حضور و مشارکت کمتر زنان در عرصههای سیاسی پی برد.
وی هدیهدادن قدرت و جایگاه به زنان را توسط مردان غیرممکن دانست و افزود: در این شرایط تنها چیزی که میتواند به زنان کمک کند، همزبانی و همراهی مشترک آنان برای حل مشکلاتشان است. تا زمانیکه این همبستگی میان زنان شکل نگیرد، انتظار هدیهدادن جایگاه ازسوی مردان را نمیتوان داشت.
این حرف من نظر یک روانشناس مهم هست که ما انسانها نیازهای متعددی داریم نیازها باید برآورده شود و سرکوب نیاز، نیاز را از بین نمیبرد و اگر شما نیاز را سرکوب کنید؛ این نیاز به بخش ناخودآگاهتان میرود و فیدبک آن افسردگی میشود. افزایش افسردگی میشود مسائلی شامل آسیبهای اجتماعی، اعتیاد، الکلیسم، خودکشی، فحشا و فرار از خانه. هفتاد سال پیش فرار از خانه وجود نداشت، هیچکس فرار نمیکرد. یکی از دلایل فرار از خانه ممکن است مسئله ناامنی در خانه باشد؛ تجاوزهایی که در خانه توسط مهمترین افراد خانه انجام میگیرد. اما مسئلهی بحران قبل از اینها است. وقتی میگوییم نهاد یعنی شما فرض کنید یک سیستم اجتماعی هست که نیازی را بر طرف میکند. مثلا خانواده یک نهاد اجتماعی است؛ یک سیستم است که قدیمها کارکردهاش زیاد بوده و اکنون کارکردهایش کم شده اما همچنان اهمیت دارد. ویژگی یک سیستم این است که اگر بخشی از سیستم عوض شد، تعادل سیستم بهم میخورد و ناگزیر باید بقیهی سیستم هم تغییر کند. دختر شما درس خوانده (که در قدیم کمتر اینگونه بود) شغل دارد و کار میکند و آزادی میخواهد (نسبت به گذشته تفاوت ایجاد شده). حالا که میخواهد ازدواج کند ماجرا خیلی جالب است. البته شرع مقدس همهی حقوق را به آقا داده در ازایش چه داده است؟ مهریه داده. بنابراین مهریه حق مسلم دختر است. مهریه چیز بدی است؟ بله خب بد است. پس ببینید اگر در سیستم شما یک بخش تغییر کرد و تغییر دیگر به وجود نیامد شما با مسئلهای روبه رو می شوید که به آن می گویند بحران. بحران وقتی است که این تغییر در همه ابعاد به وجود نیامده و در ادامهاش فروپاشی است. بحران خانوادگی میشود طلاق یا ازدواج نکردن. الان بینش سیستمی مسلط بر همه علوم است یعنی تو یک کل در نظر میگیری. چه ارگانیسم، چه این بدن، چه خانواده، چه همه این ویژگی درونمان. اگر بخشی تغییر کرد باید بقیه بخشها نیز تغییر کند اگر نکند شرایطی میشود که الان میبینید. بحران خانوادگی اصلا حاضر نیستند ازدواج کنند، نفیاش میکنند زیرا میبینند اصلا حاضر نیستند شرایطی -که حالا یه مقدار برابر است- که باید آقا اجازه خروج به من بدهد تا من بیرون بروم. خب مگر دیوانه است؟ بعد شما میگویید علت این که ازدواج نمیکنند چیست؟ ذات زندگی تغییر است شما نمیتوانید مثل صد سال پیش مثل مادربزرگتان کار کنید. پس اگر در جامعه ای تفکر سیستمی باشد شما ببینید این بحران چقدر به وجود میآید. بنابراین ما در جامعه ای هستیم که تغییرات تکنولوژی هر ده سال عوض می شود.دوربین ها همه عوض شده سرعت تغییر عوض شده همه چیز عوض شده تو هنوز سر جایت ماندهای. وقتی کتاب قانون مینویسیم باید یک خانم هم باشد باید یک گروه از زنان هم باشند؛ درد ما این است که موقع تصمیمگیری دو نفر آقا مینشینند که بسیار هم خوش قلب هستند، من نمیگویم که این آقاها بدجنس هستند اما مشکلاتی را نمیدانند. مثلا همین کفش هایش را نمی دانند که الان در جامعه ای که مرد سالار است زنان زنان باید زیبا و زایا باشند خب هر کاری که انجام بدهی من نگاه که می کنم لذت می برم روسری اش را می بینم که گل دوخته رو پوشش را برای این که باید هم زایا باشد تا حرف هم می زنی می گوید شما زنان می خواهید سنتان پایین باشد.گفتم الان برو شناسسنامه ات را نگاه کن ببین کی شناسنامه اش را عوض کرده زنان شناسنامه و تاریخ تولدشان چقدر تغییر کرده،ولی چون در سیستم پدر سالار هستند باید زیبا باشند در حالی که این زنان هم چشم دارند و نگاه می کنند به دخترها می گویم خیلیی هم همسر زشت نگیر قانون طبییعت این است چون ازدواج انتخابی است مرد می رود یک زن زیبا می گیرد پسر همیشه شکل مادرش است و دختر شکل پدرش است حالا شما یک همسری بگیر که فردا دخترت صداش در نیاید بگوید این هم آخر سلیقه بود شما داشتی دماغم گنده در آمد. پس اون حتی نگاه هم نمی کند زیرا انتخاب با آن آقا است متوجه شدید مادامی که این بینش است تو هرچه که نگردی آسان ترین فرد آن دختری می شود که تو سرزنشش می کنی که عیب را پیدا کند ولی وقتی تو بینش سیستمیک داشته باشی.یک ببینی چه چیزیی داره تصمیم می گیرد.تو آن تصمیمات هم دخالت داده بشوی مسئله قابل حل است.
ما همهمان انسان هستیم. human به فارسی هم میشود هومن به انگلیسیاش هم میشود هیومن، به فرانسویاش هم میشود اومن. اینها را در دههی شصت زنان آمدند بار دیگر کتابها را بررسی کردند شما در کتابهای انگلیسی دههی شصت، همهاش او he بود؛ حالا الان کتاب جدید را بخوانید he/she نوشته میشود. حقوق بشر را در فرانسه معمولا میگفتند حقوق مرد درستش کردند؛ زیرا زبان محور تفکر ما است، زبان ما که درست شود فکرمان هم درست شده است. در رشد کودک اول تصور است، بعد تخیل است، بعد تکلم است و بعد تفکر است. ابزار تفکر لغت است وقتی شما لغتها را درست کنید، فکرتان هم درست میشود.