- یادداشت
- بازدید: 98
یادداشت مهدیه یاوری، رئیس دفتر سیاسی حزب کارگزاران سازندگی ایران_خراسان رضوی به مناسبت روز جهانی برابری حقوق زنان
پیشروی آرام زنان
رابطه جمهوري اسلامي و زنان با يکديگر رابطهاي پارادوکسيکال است. اين نظام برآمد انقلابي بود که با شعارهاي کلي عدالت اجتماعي و براندازي سلطنت و حکومت استبدادي و استقلال کشور و مبارزه با فساد اداري و اجتماعي شکل گرفت. از لحاظ طبقاتي، پايگاه انقلاب را ميشد طبقه متوسط دانست، به ويژه رشد کمي و کيفي طبقه متوسط مدرن، حال آن که سرانجام ديدگاهها و شعارهاي طبقه متوسط سنتي تفوق يافت. انقلاب خيل عظيمي از مردم، از جمله زنان را با ديدگاهها و مطالبات گوناگون به ميدان کشاند، ضمن اين که در آستانه انقلاب با زناني مواجه بوديم که مراحلي از مدرنيته را پشت سر گذاشته بودند. پارادوکس از جايي شروع شد که تغييرات فرداي انقلاب در ايران اختلاف نماياني با مراحل پيشرفت و دستاوردهاي مدني زنان تا آن زمان داشت و نيز آب سردي بر اميدها و انتظارات و مطالبات زنان طبقه متوسط ريخت که براي تحقق عدالت جنسيتي و دموکراسي در انقلاب شرکت جسته بودند. با اين حال، همين فرق نمايان باعث برانگيخته شدن و ايجاد آگاهي هر چه بيشتر زنان براي حفظ دستاوردهاي موجود و مقاومت در برابر تغييرات نامطلوب در نظامهاي حقوقي، قانوني و اجتماعي شد. تا اين مرحله تباين ميان زنان و جمهوري اسلامي محرک جنبشها و حرکات زنان و بسترساز آنها شد. پارادوکس مرحله بعد آن بود که ايجاد محدوديتهاي اجتماعي و شغلي و تفکيکها و جداسازيهاي جنسي اجتماعي و قانوني در بستر طبقه متوسط پيشرو ايران و مقابله با آنها براي زنان فرصتهايي را ايجاد کرد که از آن به سود توانمند کردن خود استفاده کنند. در واقع قصد دارم به این نکته اشاره کنم که اگرچه با قوانيني روبرو هستيم که بر نابرابري جنسیتی موجود مي افزايد، اما در گذر زمان، آنچه به نظر محدوديت ميرسيد، تبديل به فرصت و نتايج دور از انتظار براي طراحان محدوديتها شده است، زيرا که در مسير عکس خود عمل کرده است. علت آن هم این بوده که بستر اعمال چنين محدوديتهايي فراهم نبوده است.
به طور مثال وضع حجاب اجباري براي زنان، آزادي انتخاب پوشش براي زنان را در حوزه عمومي از ميان برد. اما با يونيفورم کردن ظاهر زنان و تبديل حجاب قابل قبول، به صورت مانتو، شلوار و روسري، تضادي را که پيشتر ميان زنهاي چادر نمازي يا چادرمشکيپوش بود از ميان برداشت و به زنان اين امکان را داد که بتوانند، با مانتو شلوار و روسري معمولي به همه جاي ايران و همه مکانهاي عمومي آمد و شد کنند. از سوي ديگر، به دختران و زنان اقشار سنتي اين امکان را داد که با همان پوشش بتوانند، در عرصههاي اجتماعي، در کنار زنان اقشار غيرسنتي قرار گيرند. از آن جايي که در اقشار سنتي، بيحجابي يا بدون چادر از خانه بيرون رفتن يکي از بزرگترين مسائلي بود که باعث ميشد خانوادهها سد راه فعاليتهاي زنان و دختران خود شوند، اين يک شکل شدن و حجابِ تقريباً يکدست براي اين گونه زنان فرصت حضور در فعاليتهاي ورزشي و اجتماعي را فراهم کرد. در سالهاي اخير شمار زنان ورزشکار و مدالآور ايراني در عرصههاي بينالمللي افزايش يافته است.
در نمونه دیگر میتوان گفت وضع قوانين يک طرفه در مورد ارث، طلاق و تقسيم اموال پس از ازدواج و نيز سلب حق اشتغال، تحصيل، مسکن و سفر به خارج از کشور، بدون رضايت يا کسب مجوز از شوهر، نهاد ازدواج را تبديل به قرارداد يک طرفهاي کرد که زنان و دختران را براي ورود به آن هراسان يا محتاط ميکرد، در نتيجه، بر خلاف چند دهه قبل، ازدواج از هدف اول زنان و دختران درآمد. امروز خانوادههاي ايراني ديگر به دختران خود به چشم نان خور اضافي و کسي که ميبايست در نخستين فرصت مسئوليت مالي و سرپرستي او را به مرد ديگري واگذار کنند، نمينگرند، بلکه در پي آن هستند که دختران خود را با مهارتهاي شغلي و تحصيلي، پرورش دهند که بتوانند براي ازدواج با شرايط برابر و آزادانه تصميم بگيرند. استقلال مالي دختران تبديل به يکي از هدفهاي والدين آنها شده است. در نتيجه، گذراندن تحصيلات عالي دانشگاهي و کسب مهارتها و مشاغل گوناگون، پلههايي است که زنان ايراني يکي پس از ديگري پشت سر ميگذارند. در نتيجه، تعداد زناني که به سن تجرد قطعي رسيدهاند يا تنها زندگي ميکنند و داراي استقلال مالياند، افزايش يافته است.
قوانين مربوط به سرپرستي و حضانت و قيموميت اطفال که بسترساز نابرابري ميان پدر و مادر شده است، از يک سو و عدم حمايت اقتصادي و اجتماعي مادران تنها از سوي نهادهاي رفاهي و نيز ايجاد فضاهاي ناامن شهري براي آمد و شد و امنيت مادران، به همراه فرزندانشان، در کنار ناايمن شدن محيط زيست شهرهاي بزرگ و کوچک ايران از لحاظ آلودگي هوا و آلودگي صوتي و ترس از بحرانهاي مختلف، جاذبههاي مادري را از ميان برده و الگوهاي مادري را تغيير داده است. از اين رو با پديدههايي چون بيفرزندي يا تکفرزندي مواجهيم. اگرچه پيامدهاي زيان بار اين پديدهها را نميتوان ناديده گرفت، مادري ديگر سرنوشت محتوم يا گريزناپذير زنان و دختران نيست. بنابراين، زنان و دختران گزينههاي ديگري جز اشتغال صرف به پرورش کودکان دارند.
نتيجه اين بحث آن که زنان ايراني تمام تلاش خود را براي کسب مهارتهاي شغلي و استقلال مالي و اجتماعي ميکنند و طی چند دهه گذشته شاهد پیشروی آرام زنان در جامعه بودهایم. در این مسیر، اگرچه گاه قوانین محدودکننده در ظاهر موانعی برای زنان ایجاد میکنند اما زنان در پشت این قوانین نمیمانند و راه خود را میگشایند. در نتیجه شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... اکنون به گونهای است که قانونگذاران اگرچه دیر و تحت فشار، اما در نهایت ناگزیر به تغییر قوانین محدودکننده به سود عدالت جنسیتی و بهبود شرایط قانونی به نفع زنان خواهند شد و مقاومت در برابر این مهم، تنها این گذار را پرهزینه خواهد کرد.