- یادداشت
- بازدید: 1023
لبخندِ شهرِ امید
این روزها در هر گوشهی شهر که چشم بگردانی، تابلویی کوچک یا بزرگ در برابرت سبز میشود که با نمایش چهرهی شهروندی خندان، تو را به لبخند فرا میخواند. لبخندی که میکوشد تا جای خود را بر لبان تمامی شهروندان، فارغ از سن و جنسیت و مرام و ایدئولوژی و هر پسوند یا پیشوند جداکنندهی دیگری، بنشاند. قضاوت در باب مفید یا مضر بودن این رویکرد و کمپین قاعدتاً با میزبانان شهر امید است؛ اما برشمردن نقاط مثبت و منفی آن و کمک به بازخوانی مقاصد مجریان، بر عهدهی رسانهها و فعالان این حوزه قرار دارد که ما نیز در این مجال بدان میپردازیم.
مهمترین نکتهای که باید در ابتدای بحث بدان اشاره نمود، اهمیت بازتاب تغییر گفتمان مدیریت شهری در یکسال و اندی اخیر است. مردم شهر امام مهربانیها در اردیبهشت 1396 اعتماد خود را به جریانی اعلام کردند که مهمترین شعارش «تغییر» بود و در این مدت چشم به راه این تغییر نشستند. شمههایی از تغییر در این مدت رخ نمود که از شیوهی انتخاب شهردار و پخش مستقیم جلسات شورا در شبکههای اجتماعی تا سامانهی فاش و نوع ارتباط اعضای شورا با مردم و اخیراً رویکرد شهردار جوان در روابطش با همکاران و همشهریان و بسیاری موارد دیگر قابل شمارش و ارائه است. اما آنچه امروز بر تابلوهای تبلیغاتی نقش بسته است، کارکردی متفاوت و نمادین دارد. این تفاوت از جنس «شعار» است. تابلوهایی که در دورهی پیشین محل خودنمایی شعارهای سیاسی یک تفکر علیه تفکر مقابل بود و پر بود از دبه و شمر و عمرسعد (و البته گهگاه چهرههای فعالان سیاسی نظیر شیخ زکزاکی و...) حالا محل جلوهنمایی مردم و شهروندان شده است. این تغییر نمادی از تغییر در رویکرد و گفتمان غالب بر مدیریت شهری دورهی جدید است. اگر تا دیروز شهر و امکانات مدیریت شهری بهمثابهی ابزاری برای اعلان دیدگاههای سیاسی یک طیف خاص و پیشبرد اهداف آن تفکر محسوب میشد؛ امروز این امکانات بهدست صاحبان اصلی بازگردانده شده است. اگر تا دیروز مدیریت شهری تلاش میکرد که جامعه را به رنگ خود درآورد؛ امروز مدیران شهری جدید در تلاشند تا شهر را به رنگ شهروندان بیارایند. در واقع میتوان ادعا کرد که امروز شهر به تسخیر شهروندان درآمده است و این تابلوها بیان رسا و شفاف این اتفاق هستند.
از طرف دیگر، در مضامین این تابلوها (و البته سایر تبلیغات شهری در دورهی حاضر) یک تغییر مضمونی نیز قابل بررسی است. هرچه شعارهای دورهی پیشین روزبهروز تأکید مضاعفی بر تفاوت و تمایز داشتند و دوگانهسازی و تقابل را پررنگ میکردند؛ شعارهای دورهی جدید بر دوستی و همنشینی و همدلی و مهربانی تکیه میکنند. دیروز نمادهای شهری سخن از بدعهدی و دروغگویی و زشتی "دیگری" میگفتند و نگاهشان به بیرون بود؛ اما امروز این نمادها به درون سوق یافتهاند و از زیبایی و عطوفت و راستی "ما" سخن میگویند. این توجه به خویشتن میتواند علاوه بر افزایش حس همبستگی، موجب تمرکز بیشتر بر کار و فعالیت و همافزایی تواناییها برای توسعه و پیشرفت جامعه و شهر شود.
نکتهی دیگری که در تحلیل این رویکرد شهرداری قابل توجه است، نگاه به این تبلیغات از زاویهی وظایف شهرداری و شورای شهر است. مهمترین وظیفهی مدیریت شهری، تبدیل شهر به مکانی برای زیست بهتر شهروندان است. برای چنین زیستی شاخصهای گوناگونی میتوان برشمرد که از امنیت تا رفاه شهروندان را در بر میگیرد. بیشک یکی از شاخصهای قابل ذکر در این خصوص نیز شادی و احساس رضایت از زندگی است. مدیران شهری همواره موظف بودهاند که فضای شهر را برای شادمانی شهروندان مناسب کنند و بسیاری از امکانات موجود در شهر، نظیر تفرجگاهها، شهربازیها، جشنوارهها و... نیز با همین هدف ایجاد میشوند. حال تأکید شهرداری بر این وظیفهی خود در زمانهای که فشار مشکلات بیش از پیش بر گردهی مردم سنگینی میکند، در راستای تلاش جهت کاستن از نگرانیهای آنان است. شاید نیازی به یادآوری نباشد که در شهر عبوس، برخوردها بیشتر و همراهیها کمتر است و این خود دلیلی خواهد بود برای افزایش هزینههای مادی و معنوی زندگی در چنین شهری. بنابراین شادی و لبخند، نهتنها از جنبهی شعاری و ظاهری، بلکه از زاویهی اقتصادی و مادی نیز قابل توجه است. کما اینکه شهردار محترم در مطلب اینستاگرامیاش، لبخند و شادی را از جنس سرمایه و سرمایهگذاری برشمرده است.
نکتهی بعدی از جنس یادآوری است. حتماً بهخاطر دارید که «شادی» شعار محوری محمدرضا کلائی در زمان شرکت در انتخابات مجلس نیز بود. ایشان در آن دوره نیز به درستی گمشدهی شهر امام رئوف را شادمانی تشخیص داده بود و در تمامی تبلیغات خود بر آن تأکید میکرد. حالا که ایشان در قالب شهردار به شهر برگشته است، فرصتی مناسب برای ادای بدهی به همشهریان یافته و آن را در قالب رویکردی مدیریتی وارد الگوی شهرداری خود نموده است. از نظر کلائی، شهر شاد همان شهر کارآمد است و سایر اقدامات شهرداری در چنین فضایی میتواند دیده شود و ثمر دهد. بنابراین تبلیغ برای شهر شاد در واقع زمینهسازی برای افزایش نتایج سایر اقدامات مدیریت شهری نیز محسوب میشود.
اما تمامی آنچه تا اینجا گفته شد از محاسن کمپین لبخند بود؛ ولی این طرح بیشک کمبودهایی نیز دارد:
اولین نکته این است که آنچه در این تابلوها دیده میشود، در واقع توصیه و تذکری برای شاد بودن است؛ اما شاد بودن فقط با تذکر و توصیه ایجاد نمیشود! برای شاد بودن باید بهانه هم ایجاد کرد. بهانههایی فراتر از یک لبخند بر یک تابلوی تبلیغاتی بزرگ. درست است که چنین تابلویی میتواند حتی برای لحظهای خنده را بر لبان بیننده بنشاند (لحظهای که خود غنیمت است) اما این کافی نیست و انتظار از مدیران شهری بیش از این است. اگر قرار است که تغییر در شهر جاری شود، باید بیش از اینها تلاش کرد و فضای شادی و شادمانی را در شهر ساخت. باید برای مردم بهانهی شاد بودن را ایجاد کرد. باید به آنها فرصت داد که شادی را تمرین کنند. مدیریت شهری موظف است که فضا و مکان این شاد بودن را فراهم کند؛ وگرنه صرف توصیه و ارشاد مصداق آن ضربالمثل قدیمی خواهد بود که «دو صد گفته چون نیم کردار نیست». در شهری که هنر و فرهنگ در مضیقه بوده و مکانهای تفریح و سرگرمی به رستورانها و مراکز خرید محدود شدهاند، صحبت از شادی ارادهی محال است.
نکتهی دوم اما در توجه به حضور مردم در شهر است. بازگرداندن شهر به مردم تنها بهمعنای حضور آنها در تابلوها و تبلیغات نیست؛ بلکه میبایست آنها را در فرآیند ادارهی شهر، فراتر از انتخاباتی چهارساله، دخیل کرد. شهروندان باید در تصمیمات شهری حاضر شوند و نظر آنها برای هر اقدام مهم اخذ شود. شهروندان باید معتمد مدیران شوند و بدانند در شهر چه میگذرد. لازمهی این کار هم در یک سطح تقویت سامانههای جامع اطلاعرسانی برای مردم و قرار دادن مدیران در اتاقهای شیشهای است. قاعدتاً تا زمانی که شهروندان از چگونگی اخذ تصمیمهای کلان شهری، هزینهها و منافع آن خبردار نشوند، هرگونه صحبت از حضور ایشان در حد تبلیغ باقی خواهد ماند و در بلندمدت تأثیر منفی بر اعتماد آنها خواهد گذاشت. کما اینکه بسیاری از مدیران قبلی و جریانهایی که خود را خدمتگزار مردم لقب میدادند، در مسیر همین عدم شفافیت و تفاوت شعار با عمل از گردونهی اعتماد مردم حذف شدند. در سطح دیگر نیز سپردن کار به مردم و ارتقای جایگاه آنها از ناظر به مجری است که در این مسیر نیز توانمندسازی و استفاده از تواناییهای تشکلهای مردمنهاد و روشهای بسیار دیگری را میتوان به کار گرفت. در واقع گذر از این مرحله و رسیدن به آنچه نقشآفرینی واقعی شهروندان در شهر محسوب میشود در سایهی گذر از رویکردهای تبلیغی تعاملی و توجه به شهرسازی تعاملی امکانپذیر میگردد. مدیران شهری اگر حقیقتاً به بازگرداندن شهر به ذینفعان اصلی آن میاندیشند، باید از شعار فراتر رفته و رویکردهای مشارکتی و تعاملی را در سیاستهای شهری دخیل کنند. این همان قطعهی اصلی پازل و گمشدهی نهایی شهر ما است که با استفاده از آن میتوان به فردای شهر و توسعهی پایدار آن امیدوار بود.