- اخبار حزب
- بازدید: 210
از کنشورزی سیاسی تا سیاست به مثابه زندگی
از کنشورزی سیاسی تا سیاست به مثابه زندگی
یادداشت مهدیه یاوری، رئیس دفتر زنان حزب کارگزاران سازندگی ایران – خراسانرضوی در روزنامه سازندگی
جنبش دانشجویی در ایران از پیدایش تا دولت اصلاحات، یکی از مهمترین پویشهایی بود که قابلیتها و پتانسیلهای شایان توجهی برای پیوستن به کنش سیاسی و یاری رساندن به نیروهای فعال در حوزه عمومی را داشت. اما در دولت اصلاحات، جنبش دانشجویی به سبب نزدیکی بیش از حد به قدرت و حوادث متعددی که به دنبال آن پیش آمد، ضربه مهلکی را تجربه کرد. در دولت نهم و دهم نیز با امنیتی شدن فضای دانشگاهها، لطمات جبرانناپذیری به جنبش دانشجویی وارد شد. با افزایش هزینه سیاسی فعالیتهای دانشجویی، دیگر کمتر کسی جرأت ابراز وجود داشت و در نتیجه به میزان قابل توجهی از اثرگذاری جنبش دانشجویی در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور کاسته شد. با روی کار آمدن دولت حسن روحانی، اگرچه جریان دانشجویی جان دوبارهای یافت اما در این دوره زمانی نیز فعالیتهای دانشجویی رونق گذشته را بازنیافتند؛ چرا که دولت مستقر از دانشجویان نقش مدنی طلب نمیکرد. عدم طلب نقش مدنی اثرگذار از دانشجویان به دنبال هراس تاریخی از نیروی گریز از مرکز آن، در دولت سیزدهم نیز با شدت بیشتری استمرار داشته و همین امر سبب شده است تا هر گونه کنشورزی مدنی دانشجویان زیر حساسترین ذرهبینهای امنیتی قرار بگیرد.
جنبش دانشجویی در ایران، در ابتدا و تا پایان دولت اصلاحات، در طیف وسیع فعالیتهای مدنی، عمدتا بر فعالیتهای سیاسی متمرکز بود. اما تجربه سالیان و آن چه تا کنون بر جنبش دانشجویی گذشته، در ذهن جمعی فعالین دانشجویی، باقی مانده است. هزینه بالای فعالیت سیاسی برای دانشجویان، کنش سیاسی برای فعالین دانشجویی را از اولویت نخست خارج کرده است. به همین سبب، جنبش دانشجویی، نوعی جابهجایی پارادایم را تجربه میکند به گونهای که عمده فعالیتهای دانشجویان، از کنش سیاسی، معطوف به کنش اجتماعی و فرهنگی شده است. حضور دانشجویان در سازمانهای مردم نهاد یا نقش جدی آنان در تولید آثار فرهنگی و هنری، از جمله شواهد این مدعاست.
در سالهای اخیر کنشهای دانشجويان معطوف به «سياست زندگي» بوده است؛ سياستی که مبتنیست بر پذيرش متفاوت بودن انسان ها به عنوان یک حق و تنظيم فعاليتهاي متمايز که به یک معنا شوریدن علیه هر گونه کنترل ایدئولوژیک است. آزادی برای دانشجویان با محوریت سیاست زندگی، بدین معناست که نظام استانداردي بر من حاکم نباشد، بتوانم به گونهاي ديگر بينديشم و عمل کنم. کنش دانشجویان اکنون، سياست زندگي را تبديل به برنامهاي هدفدار کرده است: تثبیت حق متفاوت بودن به عنوان حقي انساني در جامعه. همین امر سبب شده است تا فضای کنونی دانشگاهها بیشترین انطباق را با اعتراضات اخیر در کشور داشته باشد و کنشهای دانشجویان بدل به یکی از مهمترین موتورهای پیشران آن شود. اگر به تبعیت از پژوهشگرانی چون آصف بیات، اعتراضات اخیر را در راستای زندگيهاي ناكرده، شاديهاي سركوبشده و آرزومندي يك زندگي عادي و آبرومندانه و در یک معنا «طلب زندگی» تحلیل کنیم، این همان رویکرد غالب کنشهای دانشجویی در سالهای اخیر است. اگر بازپسگيري زندگي به خواستی همگاني تبديل شده و نمود آن را اکنون در خیابانها دیده و میبینیم، پیش از آن صحن دانشگاهها اپیزودهای نخست این سریال طولانی بوده است.
در ماههای اخیر، رسانههای مختلف مشحون از اخبار برخوردهای سلبی و قهرآمیز با دانشجویان و حتی اساتید دانشگاه بوده است؛ از تغییر شتابزده آییننامههای انضباطی تحدیدکننده آزادی های نسبی و صدور احکام سنگین بر خلاف رویههای قانونی مصوب نظیر تعلیق و اخراج از دانشگاه گرفته تا هجوم لباس شخصیها به دانشگاه و بازداشت دانشجویان. اکنون اگرچه با فروکش کردن وجه خیابانی اعتراضات، اشکال عریان سرکوب سخت دانشجویان نیز تحدید شده است اما همچنان شاهد شیوههای دیگری از سرکوب دانشجویان هستیم نظیر تعلیق و اخراج از دانشگاه و اخذ تعهدهای الزامآور مختلف به مثابه تبعید دانشجویان در خود و اجراییسازی مکانیزم خودسانسوری. گویی دولتی که گوش شنوایی برای شنیدن فریادهای زندگی ندارد، نوک پیکان حملات خود را معطوف کانون قوامبخش آن یعنی دانشگاه کرده است.
اگرچه در کوتاهمدت برخوردهای قهرآمیز با دانشجویان ممکن است منجر به کنترل نسبی دولت بر فضای دانشگاهها شود، اما استمرار این کنترل در بلندمدت محل پرسش است چراکه عرصه مقاومت دانشجویان در شرایط کنونی همانند گذشته دیگر صحنه سیاست نیست بلکه صحنه زندگی است. اگر نسلهای پیشین دانشجویی تنها برای آزادی در معنای سیاسیاش در برابر اقتدارگرایان صف بسته بودند و در نهایت مقهور آنان شدند، نسل دانشجوی کنونی آزادی را در زندگی شخصی و روزمره میجوید و این را آخرین خاکریز خود میداند که دیگر از آن عقب نمینشیند چراکه این امر معنایی جز انکار خود نخواهد داشت. درک این تمایز توسط دولت و نهادهای تصمیمگیر و سیاستگذار و در نتیجه آن تغییر الگوی ثابت سرکوب در مواجهه با مطالبات عمومی، نکته کلیدی در پایانبخشی به فضای ملتهب و پرتنش کنونی دانشگاهها و البته جامعه است. مطالبات عمومی پاسخداده نشده با برخوردهای قهرآمیز پایان نخواهد یافت بلکه همچون خاکستر زیر آتشی خواهد بود که در زمانی دیگر و به سبب دیگری هرچه عظیمتر از گذشته شعله خواهد کشید.