- اخبار حزب
- بازدید: 1130
شکستِ "BB"
سیویکمین جلسه از سلسله جلسات دیالوگ عصر پنجشنبه تحت عنوان «شکستِ "BB"» به همت کانون جوانان حزب کارگزاران سازندگی ایران-خراسان رضوی در محل دفتر مرکزی حزب استان در مشهد، برگزار گردید. در این نشست که هدف از آن گفتگویی پیرامون شکست بنیامین نتانیاهو در انتخابات پارلمانی اسرائیل؛ جمعی از اعضا و هواداران حزب و علاقهمندان به حوزه سیاستخارجه گردهم آمدند.
در این نشست دکتر علیاصغر داودی، عضو هیاتعلمی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد به گزارش ایسنا-منطقه خراسان اظهار کرد:
تا اینجا اسرائیل موفق شده از ایران به عنوان یک مترسک استفاده کند و برخی سیاستهای نژادپرستانه خود را پیش برد، اهمیت ایران این است که اگر دشمنی برای اسرائیل نباشد، روند سقوط آن سریعتر خواهد بود چون جمعیت اسرائیل کاملا ناهمگن است.
عدهای از گوشه و کنار دنیا کنار هم جمع شدهاند و مجموعهای ناهمگن هستند که تنها در مذهب یهودیت اشتراک دارند، لازمه تشکیل یک دولت، ملت و دولتسازی است. عوامل عدیدهای برای تفرقه در درون اسرائیل وجود دارد، اختلاف طبقاتی زیادی در این رژیم وجود دارد، در همین انتخابات نزدیک 31 حزب در انتخابات شرکت کردند.
در مورد اسرائیل نیز مساله روشن است، اختلافات ما با آن بسیار اساسی است، این رژیم در شرایط کنونی بزرگترین تهدید برای خود را ایران میداند، اسرائیل تا دهه 80 تقریبا توانست اعراب را منکوب کند و به عنوان یک رژیم خود را در منطقه تثبیت کرده و بخشی از جامعه جهانی است که امروز عربها برای مصالحه با آن صف کشیدهاند.
به نظر من اگر این بلا سر اسد نمیآمد، او هم تمایلی به درگیر شدن با اسرائیل نداشت. دو مساله در خصوص دشمنی ایران و اسرائیل وجود دارد؛ یکی خطر واقعی ایران است، اسرائیل این را جدی نمیگیرد. دوم استفاده از ابزار ایران برای سرکوب اعراب فلسطین و نهادینه شدن در فضای بینالمللی است و این حربه موفقی بوده است. از همین مسیر است که این رژیم سالانه کمک بلاعوض از آمریکا دریافت میکند.
این مساله گویای پراکندگی جمعیت اسرائیل است. کنار هم نگه داشتن اینها واقعا دشوار است. آنچه که اینها را کنار هم نگه داشته، دشمن مشترک بوده است. یکی از کابوسهای اسرائیل همین بود که اعراب با آن کنار آیند. در نبود یک دشمن با این جمعیت ناهمگن چه میتوانند بکنند. این رژیم دنبال یک دشمن است. جمهوری اسلامی برای اسرائیل حیاتی است. با آمدن اعراب پای میز مذاکره، ایران بهترین جایگزین است تا این مجموعه ناهمگن را متحد نگه دارد. در انتخابات اسرائیل نیز این مساله دیده شد.
بخشی از دلایل موفقیت نتانیاهو به سیاستهای داخلی او بازمیگردد که به گروههای افراطی مذهبی نزدیک شده بود. بخش دیگر به سیاست خارجی این رژیم بازمیگشت. این مساله سبب شد تا حدودی در این 10 سال در قدرت باقی بماند. مسالهای که موجب شکست وی شد، انشقاق حزب لیکود بود که لیبرمن از او جدا شد. دومین مساله اتحاد بین اعراب یهودی اسرائیل بود. نزدیک 20 درصد جمعیت اسرائیل همین اعراب هستند که به دلیل سیاستهای خاص نتانیاهو و احزاب دست راستی، متحدتر شدند و حدود 13 تا 14 کرسی را به دست آوردند.
این موجب شکست نتانیاهو شد و تلاش زیادی کرد تا جلوی این مساله را بگیرد. در آخرین لحظات الحاق دره اردن به اسرائیل را مطرح کرد. البته هنوز او شانسی برای نخستوزیری دارد. سناریوهای مختلفی برای این مساله وجود دارد. پیشبینی در مورد اینکه چه خواهد شد، خیلی سخت است ولی این مساله به این معنا نیست که او شناسی برای پیروزی نداشته باشد. این مساله به تبادل امتیازات بستگی دارد. در مجموع چه او باشد چه نباشد، در سیاست خارجی این رژیم در قبال جمهوری اسلامی تفاوت چندانی رخ نخواهد داد. به عقیده من تیم B فرو نخواهد پاشید و هنوز این مساله پابرجاست.
یکی از ایرادات اساسی در سیاستورزی اکثر دولتمردان در جمهوری اسلامی این است که برخی مفروضات را برای خود میسازند که بعضا مبتنی بر واقعیات یا غیرواقعیات است. بسیاری از این موارد در سیاست داخلی یا خارجی کشور دیده میشود. اینکه ما میگوییم گروهی به نام B وجود دارد که کمر به نابودی جمهوری اسلامی بستهاند و حالا در حال سقوط هستند و با شکست اینها خود را پیروز میدان میدانیم، یکی از همین مفروضات است.
این نوع سیاستورزی جز اینکه ما را دچار توهم کند، ثمر دیگری ندارد. البته اگر از این مسائل استفادههای تبلیغاتی شود، امر مثبتی است. از این مسائل میتوان به عنوان ابزار پروپاگاندای سیاسی استفاده کرد.
چند روزی است که در جمهوری اسلامی ابراز خرسندی میشود که بولتون، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور امریکا، شکست خورد و این نشاندهنده پیروزی مقاومت حداکثری ما در مقابل فشار حداکثری آنهاست. این تصور اشتباه است. رفتن بولتون به معنای شکست فشار حداکثری نیست. کمااینکه شکست نتانیاهو نیز هنوز کامل نشده و احتمال نخستوزیر شدن مجدد او وجود دارد. آیا شکست اینها به معنای چرخش سیاست کشورهایشان در برابر ایران خواهد بود؟ آیا تغییری در سیاست آنها نسبت به ایران رخ خواهد داد؟ خیر. تحلیل من این است که شاید در سطحی ناچیز برخی مسائل و ژستها تعدیل شود ولی اینکه تحولی رخ دهد که از آن بتوان به نفع کشور استفاده کرد، اتفاق نخواهد افتاد.
وی با اشاره به اخراج بولتون از سیستم حاکمیتی امریکا خاطرنشان کرد: آمدن ترامپ به کاخ سفید برخلاف برداشتهای اولیه که تصور میشد نمایانگر گرایشات پوپولیستی بوده، یک نقطه عطف در تاریخ امریکاست. بعد از 80 سال از جنگ جهانی دوم، آمدن او یک انقلاب است. خیلیها فکر میکنند او یک پوپولیست است و آن را اعوجاج و انحراف از سیاست خارجی امریکا تلقی میکنند.
به نظر بسیاری از نظریهپردازان آمدن او یک انقلاب در سیاست خارجی امریکا بوده است، او دکترین جدیدی را در سیاست خارجی امریکا به وجود آورد. تا پیش از این سیاست خارجی این کشور بین دو گروه نئوکانها و لیبرالها در گردش بود. تز لیبرالها در سیاست خارجی این بود که ما باید در سیاست خارجی کاری کنیم که امریکا در خدمت جهان باشد، این کشور باید از همه قابلیتها و ظرفیتهای خود در جهت مدیریت جهان استفاده کند. تاکید آنها هم بر نهادگرایی بود تا از نهادهای بینالمللی برای غلبه دادن ارزشهای خود به دنیا استفاده کنند.
این سیاست در دوره ولیسون و روزولت مورد استفاده قرار گرفته بود. در مقابل این جریان، جریان نئوکانها هستند که اعتقاد دارند جهان باید در خدمت ایالات متحده باشد. امریکا باید به عنوان یک ابرقدرت از همه ظرفیتهای خود استفاده کند تا دنیا را مطیع خود کند و هیچکس حق سرکشی در برابر امریکا را ندارد. مفاهیمی چون نظم نوین، محور شرارت و... مفاهیم مربوط به این گروه است. بیمحابا اینها به سمت استفاده از خشونت برای پیشبرد اهداف خود استفاده کردند.
آمدن ترامپ یک نقطه عطف بود. سخن او برگرفته از ایدههای ساموئل هانتیگتون بود. جوهره استراتژی او در کتاب ما چه کسی هستیم آمده است. او این دو جریان را دشمنان درجه یک امریکا میداند و معتقد است این دو گروه در مسیر خطا حرکت کردهاند. او میگوید سیاست امریکا برای امریکا؛ یعنی باید به دنیا به عنوان یک ابزار نگاه کرد. این، با شعار «اول امریکا»ی ترامپ یکی است و به روز شده استراتژی هانتیگتون بود.
حرف ترامپ از ابتدا این بود که منافع این کشور باید در اولویت باشد. برخی سیاست او را مشابه تئودور روزولت میدانند. مسیر ترامپ در سیاست خارجی امریکا کاملا ناسیونالیستی است. برخی نظریهپردازان این حرکت را بحران استراتژیک و عصر بازتعریف نقش امریکا در سیاست بینالملل میدانند.
دکترین اصلی سیاست خارجی ترامپ این است که اولویت ایالات متحده و منافع آن است و تا جایی که ممکن است این کشور باید از ورود به چالشهایی که برای آن دردسرساز است، جلوگیری کند. ترامپ دنبال این است که از دیگر ابزارها، به ویژه نفوذ اقتصادی و دیپلماتیک خود به شکل حداکثری برای محدود کردن رقبای خود استفاده کند.
هنگامی که ترامپ وارد کاخ سفید شد، خود را مدیون هیچ جریانی نمیدانست و دست تنها بود. ترامپ چون تنها بود از نیروهای موجود استفاده کرد، او ابتدا سراغ لیبرالها رفت و تصور میکرد با قدرت خود میتواند آنها را با خود همراه کند اما اینها در برابر او مقاومتهایی داشتند. یکی از اصول سیاست خارجی امریکا این بود که باید از همه پیمانهایی که دست و پای این کشور را میبندد، خارج شود.
در فاز بعدی او دنبال خروج از برجام و پایان دادن به جنگهای بیپایان بود؛ به همین دلیل لیبرالها را کنار گذاشت، او در فاز دوم سراغ نئوکانها رفت که دو نفر از آنها یعنی بولتون و پمپئو برجسته بودند، از ابتدا مشخص بود بولتون چه سیاستهایی دارد. در قیاس با او، پمپئو نرمتر بوده است.
فرصتطلبی پمپئو موجب شد راحتتر با ترامپ کنار آید. بولتون همان سیاست چماق را دنبال میکرد اما با توجه به شخصیت خود حاضر نبود نقش مترسک را بازی کند و از جایی به بعد راه خود را جدا کرد. سه روز پس از انتصاب وی اختلافات آغاز شد. زمانی که صحبت از استفاده از تسلیحات شیمیایی توسط بشار اسد مطرح شد، بولتون متن سخنرانی را بلافاصله جلوی ترامپ گذاشت ولی ترامپ حرفهای خود را زد.
جالب اینجاست که او خواسته بود که به ایران و روسیه گفته شود که چه بخشهایی قرار است بمباران شود. این اختلافات در حوزههای مختلف مانند ایران، کره شمالی و ونزوئلا نیز دیده شد. بولتون و نئوکانها دنبال این بودند که امریکا به عنوان یک ابرقدرت آمادگی استفاده از همه ابزارها را داشته باشد ولی ترامپ به دنبال این بود که کمترین درگیری نظامی را داشته و روی ابزارهای اقتصادی و دیپلماتیک تکیه کند. فشار حداکثری و خروج از برجام مسالهای بود که بولتون در آن نقشی نداشت. پمپئو، منوچین و برایان هوک در این سیاست بیشتر نقش داشتند. اینها فردای برکناری بولتون مصاحبهای داشتند که قرار نیست فشارهای حداکثری کنار گذاشته شود.
سیاست امریکا در قبال ایران با رفتن بولتون به هیچ عنوان تغییری نمیکند و به هیچ عنوان رفتن او ناشی از تدبیر ما و مقاومت حداکثری ما نبوده است. فرد جدیدی هم که برای مشاور امنیت ملی منصوب شده، خیلی گمنام است تا تنها مطیع ترامپ باشد.
به نقل از ایسنا-خراسان