- سهیلا محمدپور
- یادداشت
- بازدید: 1568
پشت پردهی یک تسویه حساب؛ گزارش صریح از یک تقابلِ کور
سهیلا محمدپور، عضو دفتر سیاسی و رئیس واحد آموزش استان حزب کارگزاران سازندگی ایران-خراسان رضوی
آنچه که در ماجرای دکتر نجفی دردآور است و البته پُرتکرار، اصرار گروهی از علما و فضلای قوم است که از قضا خودشان را قَیّم جریانِ اصلاحات میدانند و باقی را مادرِ ناتنی.
گروهی که هویت سیاسیشان را صرفاً در تقابل میجویند؛ تقابلهای کور، بدون استراتژی، بیتاکتیک.
داستان از همان ابتدا غمانگیز است، وقتی به قول کرباسچی، مراجع مسئول به طور علنی اعلام کرده بودند که آمدن نجفی به نفعش نخواهد بود؛ بماند که طبق عادت مألوف از ارکان بالای نظام هم رخصت طلبیده بودند و جواب منفی بود نه تنها در مورد شخص نجفی که حتی یکی دو گزینهی دیگر.
اما کینه به خاندان هاشمی و ترس از شهردار شدن محسن، چنان در میان این جمعِ خاص قوت داشت که نه توصیهی دلسوزان را شنیدند و نه مشورت مراجع مسئول را؛ و با نادیده گرفتن حوزهی خصوصی و بررسی و رسیدگی به آن، زودتر از دیگرانی که بیشک اطلاعاتشان برای روز مبادا لازمشان میشد با بیتفاوتی و لجاجت از میان همهی گزینههای ممکن نجفی را به شهرداری تهران برگزیدند.
فشارهایی که آغاز شده بود با نطق نجفی در شورا و عیان شدن پروژهی فساد مالی و انتخاباتی تیم قالیباف و معاونانش در شهرداری و عملیات رسانهای پیرامون آن شدت گرفت.
اظهرمنالشمس بود که انگشت در کندوی فساد کردن، عواقب دارد و کسی که پایش را در این مسیر پرخطر میگذارد باید خیالاش آرام باشد و جای پایاش محکم.
مداخلات و پیغامها این بار جدیتر شخص نجفی را نشانه رفته بود و حالا او گرفتار در یک دوگانه بود؛ همان طبقهی سیاسی که حالا دورش را گرفته بودند فضا را آنچنان حق و باطل تصویر کردند که او توصیهی دوستان قدیم را عِناد تصور میکرد و گمان میبُرد به پشتوانهی فراکسیون اکثریت شورا و حامیان بیرونی، باید بماند؛ اما از طرفی خودش را گرفتار در یک خطای عرفی و اخلاقیِ خصوصی میدید که شفاف شدناش را نه برای خودش و نه برای جریان اصلاحات به مصلحت نمیدانست.
و نجفی چند روز مانده به عید استعفا کرد و دلیلاش را بیماری قلبی عنوان کرد که سابقهاش را هم داشت.
دوستانی که از همان اول از آمدن منعش کردند تلاش داشتند که همان بهانه را دلیل این استعفا جلوه دهند تا ماجرا در سکوت پایان گیرد هرچند در همان موعد بسیار تخریب شدند اما آنها که همیشه خودشان را رفیق میپندارند و باقی را نارفیق، ترجیح دادند از باقیماندهی اعتبار نجفی بهره ببرند، معتقد بودند این بازی امنیتی است و نجفی باید مقاومت کند و شورا را در معذوریت رسانهای قرار دادند تا استعفا رد شود. نجفی اما پای ایستادگی نداشت، چرا که دریافته بود "به کین آوری با کسی بر ستیز
که از وی گزیرت بود یا گریز"
پس با اصرار استعفایش در دومین بار پذیرفته شد.
گرچه با تاکید بر امنیتی خواندن ماجرا، بلافاصله عکسهای خصوصی نجفی هم منتشر شد تا جریان اصلاحات نتواند از این فضا برای خودش آوردهای بجوید. حالا که دارم با اندوه، برای چندمینبار تصویر به ظاهر آراماش را با همان متانت و ادب همیشگی با لباسی بر تن که به قوارهاش زار میزند میبینم یاد این شعر صامت اصفهانی میافتم:
"خوبان همه در قتل منِ خسته شریکاند
تا خون مرا رنگ به دامان که باشد"
و میخواهم به آنها که همواره خود را شاقولِ اصلاحات میدادند با صراحت بگویم که این تصاویر نتیجهی بینش و روش شماست.
شما که با لجاجت و حمایت پوچ و احمقانهتان نجفی را گوشت قربانی یک دعوای از پیش باخته کردید. در تمام آنروزها که درگیر طرح شفافیت و هژمونیسازی در شورا و تخریب غیرخودیها بودید؛ به تنها چیزی که فکر نکردید سرنوشت و اعتبار نجفی بود. شما عادت دارید که زمین سوخته تحویل دهید اما اینبار دستاوردتان تبدیل یک تکنوکرات خوشنام، متخصص اما خطاکار بود به یک آدم مستاصل و پریشان، از جریان که بگذریم.
حالا در خلوت یا در اولین محفلتان از خودتان بپرسید: زمانی که در گعدهها و جلسات حزبی داشتید برای عبور از این بحران تصمیم میگرفتید به چه چیزی فکر میکردید؟ کداماش محقق شد؟
اصلا شما که از ماجرا باخبر بودید با خطای تشکیلاتی یک چهرهی مطرح جریان چه کردید؟
اگر معتقد بودید این یک تور امنیتی است با چه ابزاری میخواستید به قول خودتان با گوریل شطرنج بازی کنید؟ به جز بیآبرو کردن و عزلتنشینی شخص نجفی راهکارتان چه بود؟
شما که باورتان مقاومت بود چه برنامهای برای صیانت از نجفی داشتید؟ حضرات! او و آبرویش کجای معادلات سیاسی تان بود؟
حالا بگویید نتیجهی این مقاومت کاذب برای مردم، جریان و شهر چه بود؟
فساد قالیباف و دار و دستهاش که برای همه پرواضح بود، برای مقابله با فساد در همین دوره چه کردید؟
قصدی برای نوشتن نداشتم اما حالا که داعیههای اخلاقی کوچک و بزرگتان را در فضای مجازی میبینم احساس شرم میکنم. شما به عنوان تصمیمگیران سیاسی در این فاجعه سهیم هستید.
بدیهی است که سیاستمدار کهنهکاری همچون نجفی را مقصر تمام خطاهایش میدانم اما نخبگان و بزرگان سیاسی را در دمیدن بر این آتش به قدر تصمیم های سلیقهای و حب و بغضهای سیاسیشان پرخطا میبینم.
کینهای که از آن حرف میزنید را خودتان باید از دل و جانتان بشویید. میگفتیم انقلاب فرزندانش را میخورد اما حالا اصلاحات خودش به ترمیدور دچار شده است.
این اولین سرمایهای نیست که نابودش کردید و آخریناش هم نخواهد بود.
نگاهی به روند تکراریتان در بزنگاههای تاریخی اصلاحات و اینکه علیرغم پذیرش شکستهای ویرانگر، همچنان همان رفتار خودبزرگپندارانه را بروز میدهید؛ بسیار ناامیدکننده است.
شعار "یا با ما هستید یا برما" همچنان شعار شما است، معتقدم با همین رویکرد بر طبل اختلاف رفقای قدیم نجفی کوبیدید، و مثل یک غنیمت او را سپر بلای وعدههای خود کردید و اِلّا او همان کسی است که هاشمی و کروبی به خاطر تجربه و خوشنامیاش حاضر بودند اگر بیاید از انتخابات کناره بگیرند اما آن زمان گزینهی شما نبود چون در دایرهی خودیها نبود. شما غنیمتی به نام دکتر معین داشتید که حاضر نبودید با کسی تقسیماش کنید و از یاد رفتنی نیست چطور با همین راهبردها، انتخابات ۸۲ و ۸۴ را به شکست کشاندید و باتلاق احمدینژاد را ساختید.
و حالا هم انگار عبرتی از گذشته نگرفتهایم و بنا داریم این خودویرانگری را "تَکرار" کنیم.